انترناسیونال است نجات ِ انسانها
2007-11-18
این مقاله اولین بار در سرویس خبری جهانی برای فتح بتاریخ 16 ماه مه 2005 انتشار یافت.
چان چون چیائو (چانگ چونگ چیائو) یکی از برجسته ترین رهبران انقلابی قرن بیستم در سن 88 سالگی در گذشت.
چان چون چیائو و رفیق چیان چین، همسر مائوتسه دون، از اعضای گروه موسوم به "گروه 4 نفره" بودند که البته باید آن را "گروه 5 نفره" خواند زیرا این 4 نفر نزدیکترین پیروان مائوتسه دون در رهبری حزب کمونیست چین بودند. یکماه پس از مرگ مائو در سال 1976، آن دسته از رهبران حزب که مخالف این 4 نفر بودند، برای گرفتن قدرت، دست به یک کودتای نظامی زدند. این 4 نفر را دستگیر کرده و با سرکوب خونین، نقطه پایانی بر انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریائی (که علیه این دسته از رهبران برپا شده بود) گذاشته و سوسیالیزم را سرنگون کردند.
خبر درگذشت چان چون چیائو را خبرگزاری سین هوا در 10 مه 2005 منتشر کرد. اما وی در 21 آوریل درگذشته بود. رهبران چین مرگ وی را به مدت سه هفته مخفی کردند زیرا می ترسیدند خبر آن موجب بلند شدن حرکتهای طرفداری از مائو و ضدیت با رهبران فعلی شود. این مسئله بی پایه بودن ادعای این رهبران را که چان تمام نفوذش را از دست داده، نشان می دهد.
4 نفر در سال 1981 محاکمه شدند و متهم به "افراط گری در جریان انقلاب فرهنگی" و "کوشش برای گرفتن قدرت پس از مرگ مائو" شدند. چیان چین و چان چون چیائو به مرگ محکوم شدند که بعدا با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد. دو رفیق دیگرشان به نام های یائو ون- یوآن و ون- هان ون که در دادگاه سازش کردند به 20 سال حبس محکوم شدند. چیان چین در سال 1991 پس از 15 سال در زندان انفرادی، بطرز مشکوکی درگذشت. ون در سال 1998 آزاد شد و در بیرون زندان درگذشت. یائو نیز آزاد شد و گفته می شود هنوز زنده است. طبق گفته خبرگزاری سین هوا چان چون چیائو در سال 1998 بدلایل پزشکی آزاد شد. اما دولت چین آنقدر در باره موقعیت وی مخفی کاری می کرد که همه می پنداشتند وی در همان سال 1998 درگذشته است.
در دادگاه، چیان چین بطرز قدرتمندی از خود وخط مائودفاع کرد. چان چون چیائوکه از بیماری سرطان رنج می برد حاضر به همکاری با مقامات نشد و حتا حاضر نشد در دادگاه صحبت کند و تنها به رد اتهامات خویش اکتفا کرد. در تمام طول دادگاه با نگاه تیز و برنده اش مقامات دادگاه را تحقیر کرد. کسانی که صحنه های فیلم این دادگاه را در تلویزیون های جهان دیده اند هرگز نگاه او را فراموش نمی کنند.
چیان چین در دادگاه گفت سر نگون کردن آن دسته از رهبران حزب که عزم کرده بودند چین سوسیالیستی را به عقب کشانده و سرمایه داری را احیاء کنند، کار درستی بود. او اضافه کرد، کسانی که امروز در حال محاکمه آنان و هزاران انقلابی دیگرند بهتر است بخاطر از دست دادن شغلهایشان گریه نکنند.
اکنون که به گذشته مینگریم و رژیم کنونی چین را با رژیم سوسیالیستی زمان مائو و انقلاب فرهنگی پرولتاریائی مقایسه میکنیم تفاوت میان این دو را خوب می بینیم. می بینیم که تفاوت میان آن سوسیالیزم (حتا اگر در جریان انقلاب فرهنگی پرولتاریائی دچار «افراطی گری» هم شده باشد) با رژیم کنونی، تفاوت میان شب و روز است. تفاوت میان آن رژیم که مرتبا توده ها را در سطح میلیونی وارد زندگی سیاسی فعال میکرد با رژیم کنونی که سوسیالیزم را سرنگون کرد و بعدا قتل عام خونین میدان آسمانی (تین آن من) را در سال 1989 مرتکب شد که مردم را مرعوب کرده تا مخالفت و نارضایتی را در نطفه خفه کند، تفاوت میان شب و روز است.
یکی از اتهامات 4 نفر این بود که می خواستند از پکن، یک شورش نظامی را درشانگهای، علیه کودتای نظامی، سازمان دهند ( چان چون چیائو رهبر حزب در شانگهای بود) و به این ترتیب تمام کشور را به مقاومت در مقابل کودتا بلند کنند.
در ظاهر رهبر کودتا شخصی به نام هواکوفن بود. هوا کوفن در زمان حیات مائو بعنوان جانشین وی انتخاب شده بود. ظاهرا وی در سازش با نیروهای قدرتمندی که ضد مائو و سیاستهای وی بودند، این کودتا را رهبری کرد. اما رهبر واقعی کودتا، دن سیائو پین بود. دن، رهبر «رهروان سرمایه داری»در حزب کمونیست چین بود که مائوتسه دون از طریق انقلاب فرهنگی پرولتاریائی وی را سرنگون کرد. در فاصله کوتاهی پس از کودتا، وی هوا کوفن را کنار زد و بطور آشکار مسیر چین را عوض کرد و بسرعت چین را از یک کشور سوسیالیستی که قطب نمای تمام تصمیم گیری هایش "خدمت به مردم" بود تبدیل به کشوری کرد که راهنمایش این بود:"ثروتمند شدن شکوهمند است"!
دن سیائو پین، بطور کامل چین را در جاده سرمایه داری قرار داد و چین آنچیزی شد که امروز می بینیم. قبل از این کودتا، مردم بطور روزافزونی رهبری تمام عرصه های جامعه را در دست می گرفتند و در سطوح گوناگون تبدیل به اداره کنندگان آن شده بودند؛ توده های مردم مطالعه و مناظره می کردند و بدون هراس، مقامات دولتی و حزبی یکدیگر را به نقد می کشیدند و در تصمیم گیری بر سر آینده جامعه شرکت می کردند. پس از کودتا، شهرهای چین تبدیل به مشقت خانه های تولیدی شد که صدها میلیون نفر در قرن 21 تحت شرایط قرن 19 روزانه 12 ساعت و هفته ای هفت روز کار می کنند[3] و با این وجود قادر به تامین خانواده خود نیستند و همواره در بیم بیکار شدن می باشند؛ یعنی در شرایطی زندگی می کنند که نیم قرن پیش پس از پیروزی انقلاب در چین از بین رفته بود. این صدها میلیون تمام زندگی خود را در زحمت می گذرانند نه بخاطر آنکه شرایط رهائی بشریت را فراهم کنند بلکه برای آنکه سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و پیمانکاران و دلالان محلی آنان ثروتمندتر شوند. دهقانان که هنوز اکثریت مردم چین می باشند هر چه عمیق تر در مغاک فقر و حقارت فرو می روند و در زیر بار سنگین مالیات های فئودالی کمرشان خورد می شود و گاه حتا تکه زمینشان را از کف میدهند. حتا طبقات میانی در معرض فشارهای مستبدانه قطب ها و خودکامگان حزبی قرار دارند و از یک زندگی به معنای واقعی محرومند.
ثروتمندان حزبی و غیر حزبی در برج های پر زرق و برق مشرف بر کپرنشینان غذا صرف می کنند و مقامات حزبی باد در غبغب انداخته و در مورد مهارت خود در زمینه "اداره کردن گدایان" یعنی استفاده از چماق و باتون پلیس برای راندن گرسنگان از خیابانهای اصلی شهر، سخنرانی می کنند. تمام کشور غرق در بیماری های اجتماعی: اعتیاد، فحشا و کشتن فرزندان دختر تازه تولد یافته ای است که در چین سوسیالیستی از بین رفته بود[4]. در سال 1949 با پیروز شدن جنگ انقلابی درازمدت و سرنگون شدن نمایندگان قدرتهای خارجی و فئودالها و سرمایه داران انحصاری که در اتحاد با قدرتهای خارجی حکومت می کردند، چین جهشی به سوی آینده کرد. سوسیالیزم، کارخانه ها و دیگر واحدهای تولیدی بزرگ را تبدیل به دارائی مردم کرد و در طول دهه بعد و از طریق مبارزات بزرگ، مالکیت کلکتیو دهقانی در کشاورزی برقرار شد. اما مائو، با مطالعه این تجارب و تجربه اتحاد شوروی در دوره سوسیالیست و احیاء سرمایه داری پس از مرگ استالین، مشاهده کرد که برقراری مالکیت سوسیالیستی کافی نبوده و ضامنی در مقابل احیاء سرمایه داری نیست. مائو مشاهده کرد که در اتحاد شوروی سوسیالیستی و بدرجات نگران کننده ای در خود چین، یک طبقه سرمایه دار نوین، سربلند کرده است و یک بورژوازی نوین درست در درون خود حزب کمونیست از میان آنهائی که قبلا انقلابی بودند بوجود آمده که می گویند انقلاب بس است و با در قدرت بودن خودشان مسئله انقلاب را خاتمه یافته تلقی می کنند. در مقابل اینان مائو معتقد بود اگر انقلاب به پیشروی ادامه ندهد حتما به خطر می افتد.
این دو گرایش در درون حزب کمونیست چین درگیر مبارزه با یکدیگر شدند. در سال 1966مائو این مبارزه را از چارچوبه رهبری حزب بیرون برد و به اعضای حزب و به مردم فراخوان داد که "مقرهای فرماندهی را بمباران کنید": انتقاد کنید، آن دسته از رهبران حزب را که می خواهند سرمایه داری را در چین احیاء کنند، سرنگون کنید؛ ابتکار عمل را در دست بگیرید و چیزهای سوسیالیستی نوین خلق کنید و جامعه را در جهت انقلابی هر چه جلوتر برانید و مارکسیزم را خوب مطالعه کنید تا بتوانید رویزیونیزم را از مارکسیزم تمیز دهید و به این ترتیب سروران و رهبران خانه خودتان شوید. این آغاز انقلاب فرهنگی پرولتاریائی بود. چیان چین و چان چون – چیائو در هسته رهبری این انقلاب بیسابقه قرار گرفتند. حزب در موقعیت خطرناکی قرار داشت و برخی از رهبرانش باید سرنگون می شدند و در عین حال مبارزات پیچیده انقلاب فرهنگی پرولتاریائی باید هدایت می شد، گام به گام جمعبندی می شد، و در جریان این انقلاب، حزب کمونیست باید از نو ساخته می شد. درغیر این صورت جریان رهروان سرمایه داری پیروز می شد.
چان چون – چیائو، یک خبرنگار اهل شانگهای بود که در دهه 1930 به حزب کمونیست پیوست. او در جنگ علیه اشغالگران ژاپنی شرکت کرده و پس از پیروزی انقلاب چین یکی از رهبران حزب در شانگهای شد. در سال 1967 در اوج انقلاب فرهنگی، قیام شانگهای را که به "توفان ژانویه" معروف شد ، رهبری کرد. کارگران شورشگر کارخانه های شانگهای، محلات و مدارس پس از اینکه ماهها تحت رهبری اعضای انقلابی حزب به بحث و مناظره در باره موضوعات مورد منازعه در انقلاب فرهنگی پرداختند، رهبری حزب در شانگهای را از مقام خود پائین کشیده و شهرداری شانگهای را که مقر فرماندهی رهروان سرمایه داری بود اشغال کرده و اداره شهر را در دست گرفتند. در ابتدا سعی کردند کمون شانگهای را طبق مدل کمون پاریس برپا کنند. کمون پاریس سال 1871 اولین انقلاب کارگری بود که طول عمرش کوتاه بود، هیچ ارتش حرفه ای نداشت و تمام مقامات انتخابی بوده و فورا قابل عزل بودند. مارکس کمون پاریس را اولین نمونه دیکتاتوری پرولتاریا (حاکمیت طبقه کارگر) خواند. اما پس از بررسی اوضاع، مائو به آنها گفت که تحت شرایط کنونی، کمون قدرت کافی برای حاکمیت پرولتاریا فراهم نمی کند زیرا بر خلاف اوضاعی که مارکس برای ظهور سوسیالیزم پیش بینی کرده بود، چین سوسیالیستی درمحاصره امپریالیستهائی که جهان را در اختیار دارند قرار دارد و بدون داشتن یک ارتش دائم بسرعت سرنگون می شود. همچنین بدون یک رژیم با ثبات یعنی اعمال دیکتاتوری بر آن کسانی که قصد سرنگون کردنش را دارند، و حزبی که با اتکاء بر پیشروترین طبقه، توده های مردم را در اعمال این دیکتاتوری رهبری کند، نمی تواند دوام بیاورد. مائو گفت در غیر اینصورت، نمایندگان جامعه کهن از نابرابری های موجود در جامعه، از ارتباطاتشان، از امتیازاتشان و از مهارتهایشان سود جسته و به قدرت باز می گردند.
مائو پیشنهاد کرد که شورشگران شانگهای، کمیته های سه در یک (ترکیبی از نمایندگان تشکلات شورشگر، رهبران انقلابی حزب، و ارتش رهائی بخش خلق) تشکیل دهند. این نوع کمیته های انقلابی در جریان انقلاب فرهنگی پرولتاریائی در سراسر چین بوجود آمده بود. مائو در جمعبندی از این روند، گفت توده های مردم با افشای "جنبه تیره حزب کمونیست، قدرت را از پائین و بطور همه جانبه در دست گرفته اند."
البته این یک راه حل معجزه آسا نبود. زیرا همان ارتشی که مائو گفت دیکتاتوری پرولتاریا بدون آن سرنگون می شود، پیروان مائو را دستگیر کرد. آتوریته مائو هم برای ممانعت از سرنگونی سوسیالیزم کافی نبود. مائو قبل از مرگش هشدار داد که پس از مرگ او عده ای کوشش خواهند کرد تا از حرفهای او برای برپا کردن یک رژیم سرمایه داری در چین سوء استفاده کنند و در همان حال عده ای دیگر تلاش خواهند کرد تا با استفاده از حرفهای او توده های مردم را به برخاستن علیه اینان تشویق کنند. با این حرفهای مائو، مائوئیستها فهمیدند که هنوز مبارزات حادی در پیشاروی آنان قرار دارد و کارهای زیادی است که باید انجام دهند.
به موازات گذر کردن انقلاب فرهنگی پرولتاریائی از مراحل مختلف، چان تبدیل به یکی از رهبران برجسته حزب کمونیست چین شد. او نه تنها مبارزات پیچیده ای را علیه "رهروان سرمایه داری" رهبری کرد بلکه به زیر و رو کردن "خاک" یعنی آن شرایط اجتماعی که از جامعه کهن برجای مانده بود و رهروان سرمایه داری از آن تغذیه می کردند ، همت گماشت. تحت رهبری مائو، چان به بررسی تجربه و مشکلات جامعه سوسیالیستی پرداخت و خدمات مهمی به تکامل درک مائوئیستی در باره سوسیالیزم کرد.
در سال 1975مبارزه در حزب کمونیست چین به اوج نوینی رسید. درهمین زمان او مقاله "در باره اعمال همه جانبه دیکتاتوری پرولتاریا" [1] را منتشر کرد. این مقاله کوتاه اما فشرده بود و مانند یک بمب سیاسی منفجر شد و موثر واقع شد. این مقاله ماهیت متناقض سوسیالیزم را تجزیه و تحلیل کرد و نشان داد که سوسیالیزم یعنی کشمکش میان عوامل جامعه کهنه و جامعه نوین. چان درک مائوئیستی را که سوسیالیزم یک جامعه در حال گذر است، تکامل داد. او گفت اولا، مالکیت سوسیالیستی هنوز کاملا بدست نیامده است و براحتی می توان آن را از دست داد. روابط میان مردم در تولید نیز باید بطور مستمر دچار دگرگونی شود؛ به عبارت دیگر مردم زحمتکش باید بطور فزاینده ای بدرون عرصه اداره تولید کشیده شوند و مهمتر از آن بر پایه آن تولید، بدرون عرصه اداره تمام جامعه منجمله تصمیم گیری در مورد مسائلی مانند اینکه چه تولید شود، برای چه تولید شود، هدف وسازمان اجتماعی جامعه چه باید باشد کشیده شوند. بعلاوه، روابط توزیعی نیز باید تغییر کند تا اینکه جامعه کم کم اصل توزیع بر مبنای کار را کنار بگذارد و گام به گام بسوی ایجاد شرایط مادی و معنوی حرکت که در آن هر کس به اندازه توانش به جامعه خدمت می کند و به اندازه نیازهایش از جامعه دریافت میکند. سوسیالیزم با برقراری اصل "به هر کس به اندازه کارش" با یک جهش از استثمار دور میشود اما هنوز منبع تولید نابرابری هائی است که پتانسیل ستمگرانه دارند .
بدون مبارزه دائم برای دگرگون کردن همه گونه و هر گونه روابط میان مردم (و نه فقط روابط مالکیت) و بدون مبارزه در عرصه فرهنگ و ایده ها، بدون مبارزه دائم علیه بینش و عادات به ارث مانده از جامعه کهن، مالکیت سوسیالیستی نیز تبدیل به یک پوسته توخالی می شود که بجای فائق آمدن بر روابط کهن، در داخل این پوسته روابط کهنه به نشو و نما ادامه داده، تقویت شده و انتقام جویانه باز میگردند.
درجامعه سوسیالیستی مهمترین برخوردها در خود حزب رخ میدهد: میان آن افکار وسیاست هائی که منافع این بورژوازی نوین را نمایندگی می کنند با نمایندگان پرولتاریا، با طبقه کارگر که نمی تواند خود را رها کند مگر اینکه همه را و همه جوانب جامعه را انقلابی کند. این برخورد و کشمکش در مبارزه میان دو خط ایدئولوژیک و سیاسی در درون حزب فشرده می شود: در برخورد میان بینش ها، اهداف، استراتژی ها و سیاست هائی که هر یک جامعه را در جهات متفاوت می رانند.
چان در مقاله خود نوشت: « مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی، مبارزه طبقاتی میان نیروهای سیاسی متفاوت و مبارزه طبقاتی در عرصه ایدئولوژیک (ایده ها) میان بورژوازی و پرولتاریا، طولانی و پیچیده خواهد بود و گاه حتا بسیار حاد خواهد شد.....حتا اگر همه مالکین و سرمایه داران نسل قبل بمیرند، این مبارزات طبقاتی متوقف نخواهند شد و احیاء دوران بورژوائی توسط افراد در قدرت مانند لین پیائو، ممکن است.» در اینجا چان از لین پیائو که در آن زمان مرده بود نام می برد ولی در واقع منظورش دن سیائو پین است. یکسال پس از اینکه این مقاله منتشر شد، مائو با صراحت گفت، «شما در حال انجام انقلاب سوسیالیستی هستید ولی هنوز نمی دانید که بورژوازی در کجاست. بورژوازی درست در درون حزب کمونیست است؛ آنهائی که راه سرمایه داری در پیش می گیرند.»
چان نوشت، راه حل این است: «تجربه تاریخی به ما نشان می دهد برای اینکه پرولتاریا بر بورژوازی فائق آید و نگذارد چین تبدیل به یک کشور رویزیونیستی (سوسیالیست در نام ولی ماهیتا سرمایه د اری ) شود، باید دست به اعمال دیکتاتوری بر بورژوازی در همه جوانب جامعه و در همه مراحل بزند.» چان با آوردن نقل قولی از مارکس شرح می دهد که این "دیکتاتوری همه جانبه" به چه معناست: پیشروی گام به گام در جهت « محوتمایزات طبقاتی بطور عموم، محو تمام روابط تولیدی که این تمایزات بر آن متکی است، محو تمام روابط اجتماعی که بر این روابط تولیدی منطبق است، و انقلابی کردن تمام افکاری که نتیجه این روابط اجتماعی است.»چان نتیجه گیری می کند که، «تنها راه دست یافتن به این هدف، ...اعمال همه جانبه دیکتاتوری پرولتاریا بر بورژوازی و ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا تا به آخر و تا زمانی است که این چهار کلیت از روی کره زمین محو شود و دیگر موجودیت بورژوازی و دیگر طبقات استثمارگر یا زاده شدن بورژواهای نوین، امکان پذیر نباشد. و مطمئنا تا زمانیکه به آن نرسیده ایم، در مسیر این گذار نباید فرمان توقف دهیم.»
شرح مفصل این نظریه و معانی مشخص سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن در اثری به نام کتاب اقتصاد سیاسی شانگهای[2] نگاشته شد. این اثر توسط یک تیم تحت نظر چان نوشته شد. کتاب شانگهای یک اثر غنی و منحصر به فرد است که اقتصاد سیاسی سوسیالیزم را تشریح می کند. کتاب اقتصاد سیاسی شانگهای، این درک مارکسیستی که اقتصاد در نهایت نه روابط میان چیزها بلکه روابط میان انسانهاست را از زیر آوار بیرون کشیده و آن را بسط می دهد. نویسندگان، کتاب خود را خطاب به « جوانانی که در خط اول در روستاها و کارخانه ها ... مبارزه می کنند» نوشته اند و می گویند: «این جوانان برای اینکه نبرد خود را بهتر پیش برند و به لحاظ سیاسی سریعتر تعلیم یابند، باید مقداری اقتصاد سیاسی مطالعه کنند.»
این اثر تبارز خوبی از اهداف انقلاب فرهنگی پرولتاریائی است. این کتاب در خدمت به آن است که توده ها آگاهانه بلند شوند و برای رهائی بشریت مبارزه کنند. این کتاب می خواهد که مردم در شمار هر چه وسیعتر مارکسیزم را درک کنند و آنچه را که در گذشته درست بود و دیگر درست نیست کنار بگذارند و نکات کلیدی آن را وسیعا فرا گیرند و درک عمیق مارکسیستی را از آنٍ خود کنند. این کتاب چندین بار اصلاح شد. نویسندگان آن تلاش می کردند در جریان مبارزات سیاسی شان با رهروان سرمایه داری به درک عمیقتری از اقتصاد سیاسی سوسیالیزم دست یابند و آن را در کتاب منعکس کنند. رهروان سرمایه داری بلافاصله پس از کسب قدرت، این کتاب را غیر قانونی کرده و نسخه جدید را که در چاپخانه بود مصادره کردند.
پس از درگذشت چان، مطبوعات غربی و چینی سیلی از دروغ و بهتان را بسوی او سرازیر کردند. همین مسئله نشان دهنده جایگاه بزرگ چان در انقلاب پرولتری است. بهتان ها از سوی کسانی بسوی او سرازیر شده که آماج حملات او و انقلاب فرهنگی پرولتاریائی بودند. انقلاب فرهنگی پرولتاریائی مرتفع ترین قله ای است که تا کنون بشر فتح کرده است. ارزیابی مائوئیستی ما از زندگی چان مبتنی بر این درک است که انجام انقلاب فرهنگی پرولتاریائی برای حفظ دیکتاتوری پرولتاریا و خدمت به اهداف آن، مطلقا ضروری بود. آنهائی که فکر می کنند راه دیگری برای رهائی بشریت موجود است باید دست به استدلال بزنند و نه تهمت.
این واقعیت که سوسیالیزم در چین سرنگون شد بخودی خود نشان نمی دهد که اشتباهاتی صورت گرفت. همانطور که انقلابیون چین در آخرین نبرد خود خاطر نشان کردند، در قرن های گذشته، طبقه سرمایه دار در ابتدای تولدش، بارها دست به انقلاب علیه فئودالیسم زد و بارها در این مبارزه شکست خورد و عقب رانده شد تا اینکه بالاخره پیروز شد. راه پیروزی طبقه پرولتاریا از این هم سخت تر و پیچیده تر است و بیش از اینها شامل پیروزی و شکست خواهد بود. زیرا پرولتاریا اولین طبقه انقلابی در تاریخ است که هدفش به قدرت رساندن یک طبقه استثمارگر بجای طبقه استثمارگر دیگر نیست و نمی تواند پیروز شود مگر اینکه تمام چهار کلیت از روی کره زمین محو شود . بنا بر این راه پرییچ و خم تر خواهد بود و توده ها آنقدر علیه زنجیر هائیکه پتانسیل بشریت را به اسارت کشیده شورش خواهند کرد تا بالاخره موفق به درهم شکستن همیشگی آنها شوند .
کتاب شانگهای با نقل قول هائی از مارکس می گوید : " برای دست یافتن به علم مسیر صاف و راحتی موجود نیست " و " تنها آنانی که از خستگی راه و شیب های تند آ ن نمی هراسند چانس دست یافتن به قله های سیمگون آنرا خواهند داشت . " کتاب شانگهای ادامه داده و می گوید :
" رهبران انقلابی پرولتاریا تمام عمر خود را صرف پایه گزاری و تکامل تئوری مارکسیستی کردند . با پیروی از نمونه برجسته آ نان و با مطالعه عمیق آ ثار مارکس ، لنین و صدر مائو باید سرسختانه بکوشیم بخاطر انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیزم و دست یافتن به کمونیزم در سراسر جهان ، بر این سلاح تئوریکی مارکسیستی احاطه و تسلط پیدا کنیم . "
امروز با ایستادن بر دوش این غول ها باید مارکسیزم را تکامل دهیم . این یک امر ضروری و طبیعی است . مائوئیست ها از طریق تقطیر بیشتر تجارب سوسیالیزم و انقلاب فرهنگی پرولتاریائی پیشروی خواهند کرد و حقایقی را که مائوتسه دون و یاران کشف کرده و برایش جنگیدند ، بسط و تکامل خواهند داد .
پاورقی ها:
1-"درباره اعمال همه جانبه دیکتاتوری پرولتاریا" در مجله جهانی برای فتح شماره 14 زمستان 1989 به نشر رسیده است و بزودی در وب سایت www.aworldtowin.org قابل دسترسی خواهد بود. برای مطالعه بیشتر در مورد انقلاب فرهنگی و موضوعات مربوط به آن به مجله جهانی برای فتح شماره های 7 و 19 رجوع کنید.
2- کتاب اقتصاد شانگهای بنام اقتصاد مائوئیستی و مسیر انقلابی به کمونیسم:
Maoist Economics and the Revolutionary Road to Communism
با مقدمه وموخره ای از جانب ریموند لوتا Raymond Lotta توسط انتشارات بنر Banner Press نیویورک، در سال 1995 منتشر شده است و می توانید از طریق تماس با آدرس
AWTW, 27 Old Gloucester St, London
WC1N 3XX, UK
آنرا سفارش دهید. قیمت 12 لیره استرلینگ.
3- مثالهای بسیاری وجود دارند، مثلا در کمیته ملی کار آمده است که 93 ساعت و 7 روز کار در هفته در کارخانه دوچرخه سازی هافی Huffy امری کاملا معمولی است. (www.nlcnet.org)
4- مثلا کشتن نوزادان دختر تا قبل از ارائه قانون خانواده مبنی بر یک بچه برای هر خانواده، بندرت اتفاق می افتاد. در سالهای 1980 در مقابل تولد هر 115 تا 118 پسر تنها 100 دختر نوزاد گزارش میشد. ( اشتن یوهانس و اولگا نیگن) در کتاب "دختران گمشده در چین: یک بررسی آماری جدید" مارچ 1991 صفحات 40-41
“The Missing Girls of China: A New Demographic Account,”
طبق گزارش جان گیتینگز در روزنامه انگلیسی گاردین در سال 2002 در مقابل ثبت نام بیش از 116 پسر تنها 100 دختر ثبت می شود،13 مه 2002، او همچنین می افزاید که این مسئله در اثر سقط جنین دختران و همچنین کشتن دختران نوزاد صورت می گیرد.