انترناسیونال است نجات ِ انسانها
2007-11-13
متن زیر بر اساس گزارش یکی از هواداران حزب کمونیست انقلابی کانادا (کمیته سازماندهی) که با همراه با تعدادی از رفقای دیگر به فعالیت سیاسی در بین جوانان نواحی پاریس پرداختند تهیه شده است.
جهانی برای فتح.
درجنگی كه در بیست شبانه روز از 27 اکتوبر تا 15 نوامبر 2005 جریان داشت، هزاران جوان پرولترفرانسه معیار های سیستم را به مصاف بزرگی طلبیدند که نمونه آن از سال 1968 به اینطرف تا حال دیده نشده است. این بحران، همانگونه كه لنین نوشت، مانند هر بحران دیگری ماهیت جامعه، منافع طبقات اجتماعی نیرو های سیاسی سازمان یافته و درزها و شکاف هائی را در فرانسه آشكار ساخت که میتواند جامعه را از حالت فعلی آن از هم بپاشد و کاملا بطریق انقلابی دو باره سازمان دهد.
پس منظر( زمینه های) انقلاب
سیته های (شهرك های) فرانسه (France's s cité)، كه شامل مجموعه های مسكونی عظیم می باشند اطراف پاریس و بسیاری از شهرهای بزرگ، متوسط و حتی کوچک را محاصره كرده اند، این سیته ها بعد از جنگ جهانی دوم هنگام شکوفائی اقتصادی ساخته شدند. علاوه بر کارگران اسپانیا و پرتگال (پرتغال)، کمپنی ها (شركت های) استخدام كارگر، کارگران پناهنده را از قریه جات نواحی تحت سلطه فرانسه در افریقای شمالی برای کار در کارخانه های ساختمانی و دیگر امور به آنجا كشاندند.
بسیاری از مجموعه های مسكونی بسیار عظیم اند. برخی گنجایش هزاران خانواده را دارند و تا بیست هزار نفر درآن سکونت میکنند. علاوه بر آن، بخصوص درپاریس، لیون و دیگر شهر های بزرگ، نواحی وسیع شهری سیته کنار سیته، تا جائیکه چشم به چشم میخورد قطار به قطار بلاکهای( برجهای مسكونی) کانکریتی (بتونی) پهلوی هم قرار دارند. حکومت فرانسه از نواحی فقیر نشین ( كه اكثرا و نه لزوما مترادف با سیته ها می باشند) به عنوان " نواحی حساس شهری" یاد میکند. نظربه آمار رسمی دولت پنج میلیون نفر در 751 نواحی ازین نوع و 1.4 میلیون درایل دو فرانس Ile-de-France که متشکل از منطقه ایالتی متصل به پاریس است، زندگی میکنند.
این ساختمانها تغییر بزرگی در بهبود زندگی آنانیکه اکثرا ساکنین دهات بودند، بوجود آورد. تا سال 1970 هزاران کارگر پناهنده عرب، بخصوص آنهائیکه دارای مهارت بخصوصی نبودند در کار های ساختمانی و رشته هائیکه اشتغال دائمی نداشت کار میکردند، آنها درزاغه
نشین های دامنه شهر پاریس و نواحی متراکم از جمعیت شهری بسر می بردند. آپارتمان های عامه (و بعضی آپارتمان های خصوصی) از اول دارای کیفیت خوبی نبودند چون از مواد حتی الامکان ارزان قیمت ساخته شده بودند. بطور مثال در ساختمانها استفاده از مواد ضد صدا و دیگر تجهیزات نادیده گرفته شده اند. طی ده ها سال آسانسور، نل دوانی ( لوله كشی) و بقیه امكانات ازحالت بد به حالت دهشتناکی بدل شده اند، بخصوص در جائیکه مردم فقیر بود و باش دارند ( زندگی می كنند).
حتی در محلاتیکه ده ها هزار نفر زیست دارند، حداقلی از ساختمان های غیر مسکونی موجودند، مردم برای گشت و گذار جائی ندارند، حتی سینما و کتابخانه ای وجود ندارد. عین همین شرائط دامنگیر کودکان است، یک دختر از سن سنت دنی Seine-Saint-Denis گفت كه بچه ها " بجای سرگرمی با یکدیگر دعوا میکنند، چون برنامه دیگری برای مشغولیت آنها موجود نیست". طوریکه سرویس خبری جهانی برای فتح نوشت: " یک شکایت عمده ایکه در تمام مناطق کنار شهری در هر جا بگوش میرسد اینست که این ساختمان ها بطور عمدی از تمام وسائل و امکانات بدور ساخته شده اند تا مردم نتوانند جائی بروند. سیستم ترانسپورت تنها به جاهایی كه آنها قرار است كار كنند رفت و آمد میكند وعملا امكانی وجود ندارد كه شب بتوان جایی رفت. و مطمئنا رفتن به پاریس نا ممكن است. آنها سیته ها را گتو می نامند، البته نه به مفهوم امریکائی کلمه که در محله یک یا دو ملیت خاص زندگی میکنند، به مفهوم حقیقی کلمه، یعنی محلاتیکه مردم مکلفند درآنجا بسر برند و اجازه نداشته باشند آنجارا ترک کنند. این وضع، توام با گران بودن کرایه سفر، خشم مردم را علیه سیستم ترانسپورتی برانگیخته و بهمین دلیل است که قطار ها و اتوبوس های شركت اتوبوسرانی در جریان خیزش مورد هدف قرار گرفتند.
این مجموعه های مسكونی قبلا چندین ملیتی ودر بعضی حالات اکثرا فرانسوی نشین بودند، اما با گذشت سالها بسیاری از کارگران سفید بومی ازین محلات نقل مكان کردند. ماهیت مجموعه های بزرگتر با سقوط صنایع اتوموبیل سازی فرانسه و رکود صنایع عمومی در اواسط دهه هفتاد بشدت تغییر کرد، که این امر تغییر در ترکیب پرولتاریا را نیز باعث گردید. در مناطق اطراف پاریس و سیته ها ( اما جدا از دیگران) امروز اکثرا خانواده های الجزائری، مراکشی، تونسی و همچنان سیاه پوستان افریقانی و یا ترك ها زندگی میکنند. درین مناطق خانواده های فرانسوی و اروپائی نژاد هنوز هم با آنهائیکه از کشور های جهان سوم درین اواخر پناهنده شده اند زیست میکنند. اما جوانانیکه در خیزشهای ماه نوامبر درگیر شدند اکثرا فرانسویان نسل دوم و نسل سوم بودند، آنها بخشی از پرولتاریای فرانسه را تشكیل می دهند، نه تنها از لحاظ زبان و از نظر قانونی و تابعیت، بلکه از نقطه نظر دیدگاه و امیال شان نیز فرانسوی اند. از بسیاری جهات اینها از پایین ترین اقشار کارگران فرانسوی متفاوتند بطور مثال، آن کارگرانیکه اخیرا از افریقای مرکزی و شمالی آمده، و مجبورند در محدوده کار های فیزیكی مثل نظافت و یا شغل های خطر ناک اشتغال یابند، در این مجموعه ها بسر می برند.
اینها جوانان فرانسوی اند، اما هرگز مانند دیگر مردمان فرانسه با آنها رفتار نشده است. برخلاف پناهندگانی که اخیرا پناهنده شده اند، هویت شان بشكل بخصوصی در جامعه فرانسه شکل گرفته است اما آنها را بشیوه ویژه ای شكل داده است كه بخش مهمی از هویت و دیدگاه آنها را می سازد. قسمت زیادی از جمعیت کارگری فرانسه از پولند (لهستان)، ایتالیا، و پرتگال آمده اند؛ امروز آنها در ساختار اجتماعی فرانسه ادغام شده اند بطوریكه آنها را تنها با اسم خانواده گی شان میتوان از دیگران تفکیک نمود. بسیاری از فرزندان پناهندگانی که از مستعمرات فرانسه آمده اند این امکان برای شان میسر نیست. هویت اینها در کل با سیستم فرانسوی "جمهوری"، آنطوریکه بسیاری فرانسوی ها با آن آشنایی دارند، جور در نمی آید؛ حتی آنهائیکه میخواهند چنین کاری را انجام دهند، جمعیت با آنها همیشه بحیث یک خارجی رفتار میکند. طوریکه زنی در یكی از سیته های نزدیك پاریس گفت " اینکه من و دوستم هر دو در فرانسه بدنیا آمدیم مهم نیست، اکثریت مردم، ما را سیاه و یا عرب می دانند." احساس انزوا و تجرید جوانان از جامعه فرانسه چیزی مجزا از سلطه و تحقیری نیست که در سطح بین المللی مردمان کشور های مختلف درکشور های امپریالیستی با آن دست بگریبان میباشند. به یقین این یک عامل ذهنی مهمی است که موجب خیزشهای توده ی مردمی شد.
بیکاری در بین عموم جوانان فرانسه مشکل بزرگی است. در این مناطق حدود بیست در صد مردم بیکار اند، دو برابر حد متوسط بیکاری در سطح ملی فرانسه، در بعضی محلات بیکاری به چهل درصد میرسد. صاحبان کار در پهلوی یکسری معیار های عمومی، بر اساس رنگ پوست، تعلقات نژادی (بملاحظه اسم خانوادگی افراد) و آدرس بود و باش شان( محل زندگی)، افراد را استخدام میکنند. جوانان را خشم دو گانه ای در بر گرفته است: اول اینکه با مشكلات بسیاری به کار استخدام میشوند؛ ثانیا کاریکه به جوانان سپرده میشود مورد علاقه آنها نمیباشد. والدین جوانان سختی و بدبختی های زیادی را تحمل كرده به امید آنکه آینده فرزندان شان بهتر شود. اما فرزندان از آینده بهتر و قابل قبولی، نا امید هستتد.
در سنین 10 تا 12 سالگی بسیاری کودکان از مدرسه بعنوان ظلم گاه فرار میکنند. آنها احساس میکنند مدرسه یک چیز بی ارزش است و فکر میکنند " تعلیم یافته باشیم یا نه به هر صورت با بد بختی روبرو میشویم، پس چرا زحمت تعلیم و تربیت را بخود قبول کنیم." بیشک جوانان صحت ادعای شان را با چشم خود می بینند، دیپلوم مدرسه لزوما آینده بهتری برای شان کمائی (تضمین) نمیکند. افراد زیادی در سیته ها با داشتن لیسانس دانشگاهی در رشته شان کار نمی یابند. مدارس متوسطه ( برای سنین12 تا 15 ساله) بخصوص در فرانسه نقش مكانی برای انداختن جوانان بر مسیر آینده زندگی را بازی می كنند – ادامه تحصیل در مدارج عالی، برنامه های فنی، کار و یا بكلی بیكار بودن. بسیاری کودکان وقتی به سن 16 سالگی میرسند و یا حتی پیشتر از آن مدرسه را ترك می كنند، چون ادامه مدرسه برای شان بی مفهوم است. بنابر آن حد وسط تعلمیات در سیته پائین است. گرچه بیسوادی دربین بزرگ سالان موجود است، اما بیسوادی در بین جوانان وجود ندارد.
هویت جوانان در سیته ها:
برخورد این جوانان به مسئله مذهب چند لایه و پیچیده است، دلیل اینكه نمی خواهند در این مورد با بیگانگان ابراز نظر کنند؛ بنظر میرسد که در این مورد احساس متضادی دارند. یک بخش عمده این جوانان با اسلام مشخص می شوند، که البته مسئله ای قابل تعجبی نیست زیرا ، صرف نظر ازینکه عقاید شان چیست همه را مسلمان می خوانند. یکی از رهبران اسلامی به روزنامه لوموند شکایت سر داد " این جوانان طرد شده اند، رابطه شان با مذهب ضعیف است، وقتی به آنها السلام و علیکم گفته میشود، آنها بفرانسوی جواب میدهند عصربخیر:بونسوآر." آنها بروشنی متاثر از ارزشها و عقایدی هستند كه در مناسبات آن جامعه ای ریشه دارد كه والدین شان از آنجا آمده اند. (در برخی موارد، بشمول مردم کارابین، مردم اکثرا عیسوی مذهب اند). این بخصوص در مورد زنان بسیار روشن است. ما به مشکل میتوانستیم درسیته با زنان صحبتی داشته باشیم، چون آنها اجازه ندارند با بیگانگان رابطه داشته باشند و صحبت کنند. بصورت عموم همان پدیده " برادر بزرگ" حد و حصر روابط و عادات اجتماعی قابل قبول زنان و خواهران (حتی خواهران بزرگ) را تعیین میکند. دختران مقداری كمتر با مشکل یافتن كار روبرو اند، در مدرسه نظر به پسران کوشا تر اند، عموما با پولیس کمتر به مقابله شخصی می پردازند. زنانیکه در قبال مردم و خانواده خود احساس وفاداری میکنند با شرائط پیچیده ای روبرو اند، از یکطرف از نقشی که از آنها انتظار می رود تا بعهده گیرند اصلا راضی نیستند، از جانبی راسیزم و هیپوكراسی ( دو رویی )که حکومت در رابطه با حقوق زنان در پیش دارد بدرد شان نمیخورد.
اسلام از جهات گوناگونی توسط حکومت فرانسه تا همین اواخر سرکوب شده است. بروشنی دیده میشود در کشوریکه ملیون ها نفر مسلمان دارد حکومت اجازه ساختمان تعداد محدودی از مساجد را داده است، در جایی كه تعداد بیشتری کلیسا از برگزاری مراسم کانگرگیشن وجود دارد. حتی در مواردیکه سیاستمداران فرانسوی در سخنرانی هایشان ضد اسلام صحبت می كنند و تحت عنوان سکولاریسم سیاست راسیستی را بكار می برند، حکومت در اساس برضد تبلیغ مذهب نمیباشد، برخلاف آنرا تقویت میکند. حکومت کوشش میکند کنترول مردم را از طریق امام ها ئیکه نوع اسلام حکومتی را تبلیغ میکنند، دردست داشته باشد. در گذشته مراکش، تونس و الجزائر امام های مناطق اطراف شهرها را تامین می كردند، درین اواخر نظر به اینکه وزارت داخله فرانسه مدرسه تعلیمات اسلامی بوجود آورده است، تعداد زیادی ازین امام ها فرانسوی میباشند. در پاسخ به خیزشهای اخیر جوانان، مقامات حکومتی تلاش میکنند مساجد زیادی بنا کنند برای آنکه از یکطرف موسسات اسلامی بیشتر شوند، و از جانبی کنترول آنها در دست حکومت باشد.
بنابرآن است که درین اواخر بروشنی دیده میشود جوانان حاضر نیستند زیر بار اتوریته مراجع مذهبی قرار گیرند. در شروع خیزشهای نوامبر جوانان سیته به تبلیغات امام ها برای برقراری صلح و آرامش گوش فرا نمیدادند. این جوانان به سیته ها و مناطق خود تعلق و وابستگی پیدا کرده اند. برای رسانه های خبری سیته ها محلی است پر از حیوانات، بنظر سیاستمداران سیته ها و باشندگان ( جمعیت آنها) یکنوع جنجال و پرابلم است. برای بسیاری از جوانان زندگی در این مناطق پرولتری یکنوع افتخار است. بعضی جوانان شماره پستی منطقه سکونت شان را بر بدن خود خال كوبی کرده اند، دردیوار ها اکثرا نام یا شماره مناطق سکونتی جوانان نقش شده است. بسیاری از نواحی اصطلاحات محلی خاص خود شانرا دارند كه آنرا سند افتخار خود میدانند، که اکثرا همین سند افتخار باعث می شود، كارفرمایانی كه با جوانان این محلات برای اشتغال مصاحبه می كنند، جواب رد بدهند.
تنفر متقابل جوانان و پولیس
برای بسیاری از جوانان رفتار پولیس با آنها، که حتی از روی ریاكاری هم که شده هیچگونه حقوقی را برای جوانان سیته قایل نمیباشند، وضعیت را روشن می كند. پولیس هر مرد پرولتر در محلات را که دارای چهره و قیافه "غلط" ( غیر استاندارد) باشد شکار مناسبی میداند، اما جوانان هدف اصلی آنها می باشند. همیشه جوانان را متوقف می كنند وازآنها کارت شناسایی طلب میکنند، ولو آنکه اسناد شناسایی آنها را چندین بار بررسی كرده باشند. این شیوه ایست که پولیس برجوانان اعمال قدرت نموده و آنها را اذیت میکند. اکثرا جوانان را تحقیر، یا بد تر از آن هل می دهند، مورد لت و کوب جدی قرار میدهند. پولیس بدون کتمان کردن راسیزم، در پاریس مرکزی از بین عموم مردم، جوانان عرب و افریقائی را توقف داده کارت شناسایی از آنها طلب میکند، مثل آنکه جوانان مناطق معینی را دشمنان خود میدانند. اگر گروهی ازمردان جوان بریک ماشین (موتر) با نمبر پلیت( شماره) 93 سوار باشند ( كه معین كننده یك سری از مناطق خارجی نشین است)، حال جوانان از هر گروهی که باشند، به احتمال زیاد پولیس شب تلخی را نصیب شان خواهد کرد. پولیس حتی در مجموعه های مسكونی جوانان زندگی را برای شان دشوار میکند. اکثرا جوانان در لابی ها و یا جلوی در وردوی ساختمانها جمع می شوند،چون جای دیگری برای گشت و گذار شان موجود نیست. اخیرا تجمع بیش از سه نفر یا بیشتر در ساحات ساختمان های عمومی ممنوع شده است. اگر پولیس چنین صحنه ای را ببیند، باتوم ها را بیرون می كشد و آماده تنبیه كردن آنها می شود، شاید دستگیرشان هم بکند.
پولیس و جوانان هردو روی یک موضوع توافق دارند:
پولیس در مناطق اطرف شهرها هر کاری بخواهد انجام میدهد. بطور مثال، در اواسط ماه نوامبر پولیس یک جوان را در لاكورنوو La Courneuve حوزه 93 مورد لت و کوب قرار داد، به اتهام اینکه جوان به پولیس توهین کرده بود. دو پولیس با مشت و لگد جوان را کوبیدند؛ دو پولیس دیگر بدون آنکه چیزی گفته باشند و یا مداخله کنند ناظر صحنه بودند، و پولیس پنجمی یک گزارش قلابی از صحنه برای دستگیری جوان نوشت. تنها چیزیکه این صحنه را از سائر صحنه های روزمره متفاوت کرد پخش این جریان توسط یک دستگاه تلویزون بود. حتی در همین حالت که شاهد و سند قوی علیه پولیس هم در دست بود، چند روز بعد همه جرمها علیه پولیس حذف شد.
بنابراین دلایل اند که جوانان واقعا از پولیس نفرت دارند، و این مسئله در گرافیتی ضد پولیس به روی دیوار سیته ها، در جائیکه گرافیتی های ضد پولیس فراوانند، مشهود می باشد.
رهگشائی قیام نوامبر
عامل بلافصلی که به قیام پایه داد اذیت و آزار جوانانی بود که در اثر اعلامیه تحریک آمیز وزیر داخله فرانسه (سرژاندارم پولیس) نیکولای سرکوزی بنام " جنگ بیرحمانه" با "طبقات پائینی کثیف"، علیه جوانان این مناطق براه انداخت. او به رسانه های خبری اعلام کرد که با استفاده ماشین آب پاشی پر فشار – وسائلی که عموما برای شست و شوی مواد فاضله سگها از روی سنگ فرش جاده ها بکار میروند – پیاده روهای خیابانهای سیته را « پاک خواهد کرد».
جرقه با مرگ دو تن از نوجوانان در كلیشی سو بوا Clichy-sous-Bois یک حوزه پرولتری در شمال پاریس که معمولا آرام میباشد، زده شد. بتاریخ 27 اکتوبر پولیس زید بنا Zyed Benna 17 ساله و بونا تراوره Bouna Traore 15 ساله را مجبور بفرار بطرف یک انبار دستگاه برق نمود، که در آنجا جان خود را از دست دادند. چند ساعت بعد ازین حادثه چند دسته از جوانان بر سر خشم آمدند، 23 ماشین (موتر)، یک تانک کانتینر، یک پستخانه را به آتش کشیدند و با پولیس به زد و خورد پرداختند.
مقامات فرانسه در تلاش برای آرام كردن اوضاع ، وقایع را طور دیگری جلوه دادند. نخست وزیر فرانسه دومنیک دو ویلپن Dominique de Villepin بمردم اطمینان داد که زید و بونا سابقه جرم داشته و برای پولیس شناخته شده بودند، آنها میخواستند از یک ساحه ساختمانی دزدی کنند، پولیس از موضوع آگاهی پیدا کرد. آخر الامر این موضوع بضررشان تمام شد، چون معلوم شد كه ادعای دروغی بوده و مجبور شدند آنرا پس بگیرند – این مسئله به حس بی اعتباری مردم نسبت به حکومت دامن زد.
بتاریخ 30 اکتوبر، پولیس با انداختن گاز اشک آور برمردم فقیر منطقه كلیشی Clichy ، که بمناسب عید شب آخر ماه رمضان که نزد مسلمانان مقدس است و در مقابل مسجدی ازدحام کرده بودند، به آخرین اقدامی دست زد که صحنه را برای قیام آماده کرد. مامورین پولیس یکبار دیگر به عکس العمل تحریک آمیز و زشتی دست زدند: آنها از هر گونه پوزش و اعتراف به این حرکت خود داری کردند، گفتند حتی اگر گاز اشک آور همان نوعی باشد كه دستگاه پولیس معمولا بكار می برد بدانمعنی نیست که از طرف پولیس در بین مردم پرتاب شده است. در فرانسه اکثرا غیر معمول نیست كه ناآرامی های خورد و کوچک در هنگام شب صورت بگیرد مثلا سوختاندن یک ماشین (موتر)، درشنبه شب یایکشنبه شب. اما اینبارحتی بعد از شنبه و یکشنبه بود كه شب جنگ و آتش سوزی ادامه پیدا کرد. درواقع دامنه اغتشاش گسترش یافت، بتاریخ 31 اکتوبرشورش به مناطق همجوارازجمله مونت فرمی Montfermei،حوزه 93 سرایت کردوگاراژ پولیس آنجا به آتش کشیده شد.
ازین ببعد در ظرف سه هفته قیام درحوزه های دیگر توسعه یافت. از جمله حوزه 96، بیش از50 شهرمتروپول فرانسه، به استثنای مارسی، همه ازین حادثه متاثر شدند. در اوج قیام (شب 6 نوامبر) به تعداد 1408ماشین (982 در خارج از شهرپاریس)، 274 در شهرهای مختلفی به آتش کشانده شدند. بعد از 20 شب حدود نه هزار وسیله نقلیه به آتش کشانده شدند، صد ها ساختمان تخریب گردیدند، 126 نفر پولیس زخمی شدند، گرچه تعدادی ازآنها زخم جدی برداشتند.
قسمت عمده ساختمانهائی که مورد حمله قرار گرفتند (دستگاه پولیس، شهرداری، محاکم (دادگاهها)، دستگاه های آتش نشانی، مدارس، پوستخانه ها، دفاتر تکس و مالیات، دفاتر رفاه اجتماعی ، مراکز تفریحی جوانان، دفاتر معاونین شهر و غیره بودند)، اماكن و تجارتخانه های نسبتا بزرگ (کارخانه ها، انبارها، سالون نمایش ماشینها، مراکز خرید و فروش، بانکها، مغازه ها، سوپرمارکت ها، رستوران های مربوط به کمپنی های بزرگ، محل رسانه های خبری و غیره ) بودند. طوریکه دستگاه جاسوسی داخلی فرانسه راینسینیمو ژنه رو - Renseignements Generaux نوشت، "همه مسایل حاکی از این بود که گویا اعتماد نه تنها از نهادها بلكه از بخش های خصوصی مثلا از بخش تفریحات، اشتغال و ادغام اقتصادی سلب شده است."
گرچه قیام خوبخودی بود، اما به این معنی نبود که جنگ اصلا سازماندهی نداشت. حملات جسورانه ای که اجرا شدند – چندین دستگاه پولیس تخریب شدند، دسته های پولیس مورد حمله قرار گرفتند، ماشینها در مرکز پاریس به آتش کشانده شدند، مغازه ها درمرکز شهر لیون سوختانده شدند، وغیره – نشان میدهد که گروه های کوچکی از جنگند گان موجود بودند. گرچه جوانان از برخورد رویا روی با پولیس که نمیتوانستند در آن برنده شوند خود داری می کردند، اما با بوتل های (شیشه های) کوکتیل مولوتوف پر از تیزاب ( اسید) و با سنگ به پولیس حمله می کردند.
پاسخی را كه دستگاه سرکوب گر و دولت داد، روشن وعریان بود. هزاران نفر پولیس را در "مناطق حساس" به پشتیبانی پولیس های محلی فراخواندند. به تعداد 2888 نفر شورشگر را دستگیر کردند. بتاریخ 8 نوامبر حکومت قانونی را دوباره فراخواند که در سال 1955 علیه خیزشهای ضد استعماری الجزائری ها در الجزائر، در سال 1961 علیه تظاهرات طرفداران آزادی الجزائر علیه پناهندگان الجزائری در پاریس، بکار بردند. در آنزمان این بهانه ای برای پلیس ضد شورش در مقابل عربها بود كه به طبق آن صدها عرب در خیابانها مورد تعقیب قرار گرفته به قتل رسیدند.
اینبار حالت اضطراری سه ماه دوام کرد و سه مورد آن به اجرا گزارده شد: قیود شب گردی با مشورت مقامات محلی اعمال شد، به پولیس اجازه داده شد که در هر ساعتی میتوانند بمنازل یورش برند، اجتماع مردم در جائیکه باعث " بی نظمی" اجتماعی شود ممنوع اعلام شد.
بتاریخ 8 نوامبر سرکوزی وزیر داخله ( آنزمان) حکم صادر کرد که تمام خارجی های دستگیر شده صرف نظر ازینکه اسناد قانونی دارند یا نه اخراج شوند. این یکی از تلاشها برای انفراد جوانان در میان مردم بعنوان دشمنان خارجی بود و اقدامی رادیکال از جانب حکومت بود.
چند شهر محدود عملا توسط پولیس محاصره شدند تا باشندگان شهرها جبرا در آپارتمان های شان بمانند. در اوروEvreux منطقه شمال پاریس پولیس یك مجموعه مسكونی را که مجموعا 18000 نفر در آن بسر میبردند، مسدود كرد. بین ساعات 10 شام تا 5 صبح بیرون شدن از آپارتمان حتی بقصد بیرون بردن سگها و یا حضور در بالكن ها بقصد کشیدن سگرت ( سیگار) ممنوع شد. در برخی از حوزه های شهری جوانان از گشت و گذار در جاده ها رسما منع شدند، در حالیکه قیود شب گردی غیر رسمی در هر جا اجرا میشد. هلیکوپتر ها بالای آپارتمان ها پرواز داده میشد تا مردم را مرعوب کنند.
بتاریخ 12 نوامبر، به منظور انفراد بیشتر جوانان تمام تظاهرات ها و میتنگهای سیاسی در پاریس منع گردید. در دو روز آخر هفته پولیس در نواحی شهر و ایستگاه های قطارشهرپاریس مانند جبهه جنگ موضعگیری کرد تا از ریختن جوانان به مرکز شهر پاریس جلوگیری کند به همانگونه در شهر لیون این مسئله صورت گرفت.
باوجود غیر قانونی كردن تظاهرات ها و میتینگها توسط پولیس ، در چند نقطه شهر تظاهرات مختصر و اجتماع مردم در پایتخت صورت گرفت. این اکسیون ها از طرف فعالین جنبش ضد بیماری ایدز ((AIDS، سازمان اکت آپ (َAct-up)، و سازماندهندگان حق مسكن ، مبارزین ضد راسیزم، هواداران مردم فلسطین، و برخی فعالین جنبش های دیگر براه افتادند.
نیروهای سرکوبگر تیلفونهای موبایل و انترنت را که در ارتباط دهی میان جوانان سیته و روابط شان با جهانیان نقش مهمی بازی میکردند، بشدت زیر کنترول قرار دادند. بتاریخ 7 نوامبر سه وبلاگ انترنتی به بهانه " دامن زدن به خشونت" دستگیر شدند. سایتهای مهم خبررسانی های انترنتی سانسور و یا بکلی بسته شدند. قابل تعجب نیست که حکومت فرانسه از قانون دوم دسامبر اتحادیه اروپا بحمایت برخاست، قانونی که کمپنی (شركت) های تیلفون و انترنت را موظف میداند تمام تیلفون ها و ایمیل ها را برای مدت شش ماه حفظ کنند و در صورت لزوم آنها را در اختیار پولیس قرار دهند.
98 ماشین در همان شب به آتش کشانده شد، که بگفته مامورین ارشد پولیس با ارقام روزمره ماشین سوزی قبل از تاریخ 27 اکتوبر مطابقت دارد. به گفته مایکل گاودین رئیس پولیس ملی فرانسه درحوزه پاریس و حومه Ile-de-France بطور متوسط درپایان هفته "در حالت عادی" روزانه یکصد ماشین و در طول هفته روزانه چهل تا پنجاه ماشین به آتش کشانده می شوند.
حسابگیری ( بررسی) قیام
ارقام دستگیر شدگان و شاهدان عینی هردو بر شركت جوانان در قیام تاكید دارند. در دادگاه عمده حوزه 93 در شرق پاریس 42 در صد دستگیر شدگان کمتر از 18 سال و بسیاری دیگر کمتر از 22 سال (سن)داشتند. در حوزه 94 ، 63 در صد دستگیر شدگان افراد كم سن و سال بودند. بسیاری از آنان بنظر میرسید حتی 12 ساله باشند. گفته میشد که بصورت عموم تعداد كمی افراد بیش از 25 ساله شرکت داشتند. برخی میگفتند که مسن ترها شاید دیگر حال و حوصله اش را ندارند و یا دچار بدبینی شده اند؛ برخی دیگر میگفتند جنبش بقدر کافی جدی و سازمانیافته نبود. یک توجیه دیگر اینبود که هر چند هر دو دسته از جوانان به آینده امیدی نداشتند، اما آنانیکه مسن تر بودند تسلیم سرنوشت شدند، در حالیکه جوانتر ها هنوز وضعیت را قبول ندارند وبرای جنگیدن علیه سیستم انرژی دارند.
بسیاری آنانیکه در قیام شرکت داشتند شاگردان دبیرستان ها ( مدارس متوسطه)، كارآموزان و کارگران موقت بودند که یا شغل پایدار ندارند و یا بیکار بودند. تعداد زنانیکه در جنگ شرکت کردند بسیار کم بود. گرچه در تظاهرات جلوی دادگاهها و فعالیت های پشت جبهوی کمک زیاد رساندند. در حالیکه محور قیام بدور جوانان عرب و سیاه پوستان افریقائی می چرخید، جوانان سفید هم در آن شركت داشتند. در حوزه هایی که فقر بیشتر کارگران سنتی فرانسوی را تحت تاثیر قرار می دهد، مثلا درشمال فرانسه، بسیاری از دستگیر شدگان فرانسوی الاصل بودند.
نکته مهم اینست که جوانان به ندرت به مردم عادی حمله کردند، چند واقعه که توسط رسانه های خبری تبلیغ شد تعداد شان بسیار محدود بود، بگمان اغلب تعداد این حوادث از همان حد تجاوز نمیکرد. بسیاری میگفتند که در طول همین چند هفته قیام در بین جوانان حوزه های مختلف بسیار کم درگیری صورت گرفت، درحالات عادی این درگیری ها زیادتر بود، جنگ بین ملیتهای منسوب به نژاد های مختلف نیز بهمین ترتیب کم بود.
ما درباره روابط جوانان و مردم در سیته ها و همچنین در مورد والدین شان چندین نکته را دریافتیم. گرچه در سیته ها طبقات و اقشار مختلف موجود بود، از جمله کارمندان خدمات عمومی، دکان داران، صاحبان حرفه های گوناگون، تجار پیشه های خرد و احتمالا در آینده بزرگ، دعوت مکرر حکومت مبنی بر گام به پیش نهادن "شهروندان با احساس مسئولیت"، در بین مردم خریداری پیدا نکرد. ممکن است در سیته ها بیشتر از تعداد انگشت شماری كه در تلویزیون نشان دادند با آن مخالف بودند، اما در اوج شلوغیها، جو غالب حمایت از شورش ها باعث خاموش ماندن این اقلیت شد. در میان بسیاری که ما در نواحی پاریس با آنها صحبت کردیم، اکثرا از قیام پشتیبانی میکردند، اما برخی تاکتیکهای را که بکار گرفته شد مثلا سوختاندن ماشینها را انتقاد میکردند، بسیاری از والدین از خطراتی که در جنگ با پولیس متوجه فرزندان شان بود نگرانی داشتند؛ اما در مورد بکار برد قهربرضد دولت، موسسات و سمبل های آن اختلافات زیادی موجود نبود.
یک نکته مهم دیگر اینبود که بسیاری از جوانانیکه ما با آنها صحبت کردیم ختم قیام را به مثابه شکست خود قبول نمیکردند، بیشتر آنرا مصالحه میدانستند. یک مرد جوان در لا كورنوو La Courneuve با شوخی و ظرافت میگفت " ما به قیام پایان دادیم چون ماشینی برای سوختاندن باقی نماند، حال منتظر شركت (کمپنی) های بیمه هستیم که به تعداد ماشینها بافزایند تا ما کار خود را باز از سر بگیریم."
قیام به اکسیونهای بمراتب کوچکتری در شهر های دیگر اروپا پا داد، بشمول بلجیم (بلژیك) و آلمان و حوزه های تحت تصرف فرانسه درخارج مثلا در گوادلوپ .Guadeloupe درواقع صد ها هزارنفر در سراسر جهان قیام جوانان فرانسه را تماشا کردند، بسیار خوشحال بودند که در مرکز شهر پرصلح وصفای امپریالیستی شكافی بوجود آمده بود.
آنچه كه بحران برملا كرد:
اتحاد طبقه حاکمه فرانسه در مقابل شورشیان نکته قابل توجهی بود، بخصوص با توجه به زد و خورد هائیکه بر سر مسائل انتخاباتی بین خود شان وجود داشته و بار بار مطرح گردیده است. حزب سوسیالیست، حزب اپوزیسیون به دفاع از سرکوزی وزیر داخله برخاست، و حزب کمونیست رویزوینست (پ س پ) از تقاضای برکناری وزیر داخله امتناع ورزید، با در نظر داشت اینکه سرکوزی از جمله منفور ترین سیاستمداران فرانسه میباشد، بخصوص در میان رای دهندگان به دو حزب نامبرده. ( در سال 2002، بخش عظیمی رای دهندگان فرانسه " با بینی های بسته" پای صندوق های رای رفتند، بخاطر جلوگیری از رویکار آمدن نئو فاشیست های لو پن، به نفع ژاک شیراک دوگولیست رای دادند، یکی از نتائج رای دهی همانا بر سركار آمدن وزیر داخله،سرکوزی بود که مجری سیاستهای لو پن میباشد.) در عین حال باید قبول کرد مواضع ارتجاعی سرکوزی، بخاطر روش خشنی که در تطبیق سیاست هایش بمقایسه با سیاستمداران مدارا گر در پیش میگیرد، مورد پسند بسیاری از كسانی است كه عمیقا تحت تاثیر مواضع ارتجاعیند. موضع كل " طبقه سیاسی حاكم" اینبود که اول از همه باید "امنیت" بر قرار شود، و تا آنزمان سیاستهای رایج باید به تاخیر افتد. وقتی پیرامون حالت اضطراری درپارلمان رای گیری صورت گرفت حزب سوسیالیست رای مثبت داد و تنها بعد از آنكه درگیری ها پایان یافت علیه تمدید آن رای داد.
حزب کمونیست رویزیونیست ( پ س اف ) اعلام کرد که جوانان آلت دست سرکوزی شده اند، حتی درخواست استخدام تعداد بیشتری پولیس را داد. در پاسخدهی به این سوال که آیا شورشیان" قربانی اند یا جانی" قاطعانه جواب شان اینبود: جانی . یکی از سازمان های جوانان (پ س ف) اعلام کرد " بد رفتاری و برخورد قهر آمیز، کار یک اقلیت است که زندگی مردم محلات آرام را مختل میسازد." "به پولیس احتیاج است و مداخله قوای قضائی ضرورت دارد، چون از سال 2002 به اینطرف [از زمانیکه دست راستی ها بقدرت رسیدند] حکومت نیروهای پلیس مختص محلات را برچیده است و تعداد افراد پلیس در محلات را تقلیل داده است. سرکوزی به تحریك خشونت می پردازد چون در خدمت برنامه های او قرار میگیرند." بهترین چهره های این حزب، آنهائیکه رسما در چپ حزب قرار دارند، "هرگونه خشونت" هم خشونت مردمی و هم خشونت پلیس را محکوم کردند. جوانان در مناطقی که (پ س اف) و حزب سوسیالیست حکمراوائی دارند، دست بشورش زدند، چون این احزاب در زندگی جوانان تاثیرمثبتی ندارند.
احزاب به اصطلاح «چپ» تروتسكیستی فرانسه كه از نفوذ نسبی بهره مندند، برخورد بهتری نكردند. آنها نیز شورش را یك فاجعه به حساب آوردند. آرلت لیگوییه، کاندیدای ریاست جمهوری لوت اووریه ( كارگر مبارز) گفت « کارگران ازین انفجارهیچ بهره ای نمی برند که خوشحال باشند، نه تنها آنها هم اکنون بیشتر از همه از این مسئله رنج خواهند برد بلكه از این نظر كه جوانان آینده و سازندگان آنند. اما چه نوع آینده ای را توسط این جوانان جهت گم كرده می توان ساخت.»
برخی ازفعالین «چپ» ادعا میکردند از شورشیان نباید حمایت شود، چون «اهداف» خود را به غلط انتخاب کرده و مدارس را سوختاندند. اما تعجبی ندارد كه آنها مدارس را می سوزانند وقتی كه داستانهایی مثل داستان یك زن الجزائری را می شنویم كه در مورد تجربه خود می گوید:« من در جستجوی یک برنامه آموزشی بودم. برای رهنمائی به مشاور مدرسه رجوع کردم. او نظر داد که من باید بحیث خدمه ( خدمتكار خانه) اشتغال یابم. من که هنوز فقط هفده سال دارم او برایم شغل خدمه شدن را پیشنهاد میکند – این افتضاح است!»
حتی یکی از بوروکراتهای اتحادیه ها درک میکند وقتی که می گوید: «حرکات جوانان سمبولیک اند. به مدارس از این نظر پر بها داده می شود که قرار است پله ای برای ارتقاء موقعیت اجتماعی جوانان باشد. وقتی آنهارا به آتش میکشند به این معنی است که مدارس بدرد نمی خورند. [جوانان] بر ضد مدارس اند چون وسیله فریب آنها شده اند.»
برخی از نیرو های چپی که باید شرائط را بهتر از همه درک میکردند، در حمایت از شورش تزلزل نشان دادند، با این استدلال که شورش خودبخودی بود، سازماندهی شده نبود. به قضیه یکجانبه سیاه یا سفید برخورد میکردند، یکطرف را برحق جانب دیگر را کلا غلط میدانستند. همانطوریکه کمیته موقت سازماندهی (اروپا) جنبش مقاومت خلقهای جهان در یکی از اعلامیه هایش نوشت: «به»کمبود های«شورش چسپیدن هیچ دردی را دوا نمیکند. این انقلاب خودبخودی کسانی است که در پائین ترین سطح جامعه قرار دارند وتازه بروی صحنه تاریخ گام نهاده اند - گرچه هنوز فرصت نکرده اند رشد سیاسی خود را تکامل دهند و رهبری سیاسی خود را بوجود آورند تا اهداف استراتیژیک شان را مشخص کنند. البته دچار اشتباه میشوند و ماشینهای (موتر های) کنار خیابان سیته ها دشمنان اصلی نیستند. اما... با این شیوه برخورد – در حال حاضر- آنها به رژیم و آنانیکه این سیستم را می گردانند اعلام میکنند که حاضر نیستند از حکمرانان پیروی کنند و اجازه نخواهند داد تا صدای شان را خاموش کنند.»
یک دختر از بوداتس Beaudottes یكی دیگر از شهركهای اطراف پاریس وقتی در مورد جنگ های خیابانی صحبت می كرد، می گفت: «جوانان در جستجوی بهانه ای برای ابراز خشم خود بودند. آنها تنها منتظر بودند. طبیعی است با این وسیله آنها خشم خود را فرو می نشانند.» یك جوان دیگر از ناحیه دیگری از گارژه Garges میگفت:« برای اذیت كردن پولیس از هر فرصتی استفاده میکنیم، چون پولیس برای اذیت و آزار ما از هر فرصتی استفاده میکند.» حتی بجای دادن جواب مشخص دریک مورد خاص شورشیان به گسترش قیام دست میزدند، از هر امکانی که برای شان میسر میشد استفاده میکردند. فقط در ظرف چند هفته شورش از كلیشی Clichy به هر گوشه و کنار فرانسه سرایت کرد، چون جوانان پرولتر طبقات پائینی جامعه دارای درک مشترکی از نارضایتی ها یند. حتی رانسینیمو ژنه رو Renseignements Generaux اعتراف کرد «جوانان سیته دارای هویت مستقل و مشخصی میباشند که نه تنها بر اساس مناطق و تعلقات جغرافیایی شان استوار است، بلکه در عین حال مبتنی بر حاشیه ای بودنشان در جامعه فرانسه است.» جنبش هدف مشخصی داشت: سرکوزی وزیر داخله، پولیس، دولت و زندگی و دورنمایی که سیستم سرمایه داری در پیش روی جوانان گزارده است. شورش بر ضد مردمان سفید پوست نبود، بلکه عمدتا علیه سمبل های سیستم و دولت بود.
در واقع شورش جوانان، شرایط دشواری را برای طبقه حاکمه فرانسه فراهم كرد. این برخلاف معمول بود وقتی که جنبش های اجتماعی و کارگری ایجاد ناراحتی و زحمت می كنند. اینبار حاكمین در شرایطی نبودند تا بتوانند بازی « معامله كردن» را به میان بكشند. هیچ حزب رویزونیستی چپی، اتحادیه های گوش بفرمان، كارمندان امور اجتماعی در میان نبود که دولت با استفاده از آنها شورش را کنترول نماید، درست بخاطراینكه موقعیت اجتماعی جوانان از جامعه متروک است( در حاشیه قرار دارد).
قیام بر حق است
وقتی چنین وقایعی اتفاق می افتند، نقطه آغازحرکت مائوئیستها این است که «قیام برحق است». مسئله این نیست كه کمونیستها باید از جوانان دنباله روی كنند و هر آنچه را فکر میکنند مورد حمایت و پیشتیبانی قرار بدهند، بلکه هدف آموختن از شرائط و دریافتن نکات درست است، آنها را با علم مارکسیزم – لنینیزم – مائوئیزم پیوند دهند، درک جوانان را از مسائل عام جامعه و جهان بالاتر ببرند. داشتن دورنمای ایجاد جامعه نوینی که ستمدیده گان در آن له نشوند و امکان آنرا بدست آورند که سرنوشت خود را بدست خود گرفته و ارباب خود بشوند، نیاز بیک تحول همه جانبه دارد –یك انقلاب واقعی كه همه آنهایی را كه در جامعه كنونی چیزی برای از دست دادن ندارند و پتانسیل رهبری چنین تحولات اجتماعی را دارند، در برگیرد.
مائو در باره اینکه در مورد جنبش دهقانی چین که حتی بیشتر درهم و برهم و قهر آمیز بود نوشت كه چه روشی را باید در پیش گرفت؟ : آیا باید باآن مخالفت کرد؟؛ عمدتا اشتباهات آنرا انتقاد کرد؟؛ یا اینکه از آن باید حمایت کرد و یا اینكه آنرا رهبری كرد و تلاش نمود که رابطه آنرا با سائر اهداف انقلابی نشان داد تا به اتحاد سرتاسری مردم پا دهد؟. بسیاری از«چپ ترین» های فرانسه درین آزمایش ناکام ماندند، زیرا بینش سیاسی شان اجازه نمیدهد كه هیچ هسته انقلابی را ببینند.
رویزونیستها و تروتسکیستها اساس کار خود را بر روی کارگران سنتی فرانسه استوار میکنند، آنهائیکه وضع زندگی شان (هرچند بصورت نسبی) بهتر است، و امكان آن را داشته كه به یك زندگی اجتماعی امن تری دست پیدا كنند و یا امیدوارند كه دست یابند. آنهائیکه بیشترین اعتمادشان به خود سیستم است – برخی امید زندگی بهتری را از اوضاع موجود دارند ( مهم نیست كه تا چه اندازه چنین خیالی در شرایط كنونی بیهوده است) ، اما خواهان تغییردادن جامعه از اساس نمیباشند، ساختار جامعه را از اساس زیر سئوال قرار نمیدهند که چرا یک اقلیت نخبه متفکر، جامعه را بنفع خود سازمان داده بر اکثریت حکمروائی میکنند، و اکثریت را کور کورانه بکار وامیدارند.
واقعیت این است كه این جوانان از كارگران اتحادیه ای كه در خدمات عمومی ویا صنایع فرانسه كار می كنند، كمتر جزو طبقه كارگر محسوب نمی شوند. طوریکه وقایع ماه نوامبر نشان داد، البته برای کسانیکه چشم و گوش خود را بروی واقعیتها نمی بندند، در فرانسه وکشور هایی مثل فرانسه بدون اشتراک پرولتر هایی ازین نوع در هسته مرکزی انقلاب که دارای ظرفیت فوق العاده قهر آمیزی میباشد، هیچ انقلابی علیه شرائط موجود اصلا قابل تصورنیست. در عین حال یک چنین انقلابی بدون متحد كرد طیف وسیعی از بخشهای طبقه کارگر و طبقه متوسط، که از انقلاب برای رسیدن به جامعه ای نوین پشتیبانی کند، ناممکن است. این یک واقعیت است که برای جوانان طبقات پائینی پرولتاریا امید یک زند گی قابل تحمل موجود نیست، تا حدودی جوانان این مسئله را درک کرده اند. همچنین واقعیتی است كه آینده ای را که جامعه فرانسه و سیستم سرمایه داری به ملیونها مردم پیش کش میکند، آینده ای نیست که مردم آنرا انتخاب میکنند. احساس و ایده هایی که جوانان سیته ها دربرابر شرائط موجود دارند بسیار متضاد اند اما بسیاری از آنها صحیح می باشند. منافع آنها در گرو آنست که نظم موجود و طبقه ایکه در پشت آن وجود دارد درهم شكسته شود، بجای آن درفرانسه و سراسر جهان سیستم دیگری برقرار گردد. چیزی كه برای رسیدن به این امر لازم است، تلفیق آنچه لنین نیروی اولیه و اساسی تخریب كننده می نامید با یک دید علمی است.
پرواضحست این سئوال مطرح میشود که انقلاب چگونه میتواند به انباشت نیرو بپردازد تا بردشمن پیروز شود، دشمنی که از لحاظ نظامی دارای نیروی نظامی بمراتب قوی تر از آنست که در ماه نوامبر بکار برده شد، و قدرت اجتماعی و ایدئولوژیکش مبتنی بر اختلاف میان نیرو های اجتماعی موجود و بر سنت ها و عادات نسلها است. در بطن این مسئله سئوالات استراتیژیکی حتی بیشتری هم مطرح است: مثلا اینكه اهداف انقلاب چیست؟ جنبش انقلابی باید تكیه اش را برای پیروزی بر چه كسانی بگذارد؟ دوستان و متحدین احتمالی انقلاب کیانند؟ چگونه می توان یك سیستم بورژوازی مثل فرانسه را که دارای ابزار دولتی قدرتمندی میباشد به مصاف طلبید؟ چطور میتوان قدرت سیاسی را تصرف نمود، و قدرت نوین پرولتری را طوری سازماندهی کرد که توسط بورژوازی نو از بین نرود؟
حوادث ماه نوامبر یک مسئله بی نهایت مهم در رابطه میان این بخش از پرولتاریا با سائر اقشار اجتماعی بود. دریك طرف جوانانی قرار داشتند كه خود را به مثابه كسانی كه برای خود و خانواده خود و تا حدی برای آنهایی كه خود را تجرید شده از جریان اصلی جامعه دانسته - هر چند كه چرخ فرانسه بدون وجود آنها نمی تواند بچرخد- می جنگیدند. از جانب دیگر طبقه حاکمه بود كه برضد جوانان متحد شده، آنها را ازطبقه متوسط و دیگر بخش های پرولتاریا تجرید نمود. این محاصره باید از هردو جهت شكسته می شد. از آنجا که هیچگونه تلاش پرقدرتی درین راستا صورت نگرفت، غیر ممکن است که گفت تا چه حد موفقیت در آن صورت می توانست نصیب جوانان شود.
در واقع دولت در طول این سه هفته شورش نتوانست صفوف وسیعی از طبقه متوسط و کارگران نسبتا مرفه را بر ضد شورشیان متحد سازد، البته نه بخاطراینکه دولت تلاش نکرد. با مشکل میتوان فهمید چند در صد کارگران ازجوانان حمایت میکردند و با آنها خصومت نداشتند، اما برخی علایم مثبت بنظر میرسید. برخورد سرکوزی وزیر داخله به یقین از پشتیبانی زیاد کارگران فرانسوی و طبقه متوسط برخوردار نشد. در واقع چنین بنظر میرسید که مقابله سازش ناپذیر جوانان برضد دولت احتمال تحرک و اتحاد میان بخش وسیعی از مردم را که از سرکوزی نفرت داشتند و به همان اندازه احساس عدم رضایت و حتی شورش علیه آنچه که او نمایند گی میکرد – یعنی سیستمی که در برابرخواسته های مردم برای یک زند گی بهتر چیزی برای عرضه ندارد، بوجود آورده بود.
چند تظاهرات محدود ولی بسیار هیجان انگیز و امید دهنده، با نادیده گرفتن حالت اضطراری ماه نوامبر روزنه امکاناتی را باز نمود. این بدانمعنی نیست كه جنبش باید از جنگ و درگیری خیابانی به سوی تظاهرات روی می آورد زیرا چنین تغییر روشی ازتیزی و برایی جنبش میكاست و آنرا از حمایت جوانان محروم میكرد. اما اگر جنبش اشکال واضحتری از بیان سیاسی را بخود میگرفت، میتوانست كمك كند تا اختلاف سیاسی مابین بخشها ی بالقوه انقلابی مخالف سیستم و دیگر متحدین بالقوهء شان در جامعه را كاهش داده و به مصاف بطلبد، در نتیجه به تحولات فكری و عملی فعالترین رزمندگان جوان پرولتری خدمت نماید. در كنار مبارزات سیته ها و در حمایت از آن اشكال دیگرمبارزه میتوانست انكشاف یابد، و بخصوص جوانان دیگر اقشار و طبقات از جمله زنان در سیته ها را كه از شركت فعال باز نگهداشته شده بودند بطور وسیعی بسیج كند. برخی نیروهای بالقوه بسیار مهم از جمله جوانان پرولتر در دانشگاهها كه میتوانستند درك های عمیقتر از طبقهء شان را ارائه دهند و هم می توانستند حمایت دیگر بخشها را جلب كنند، هرگز به صحنه آورده نشدند تا نقشی را برعهده گیرند.
ضرورت یک حزب کمونیست مائوئیستی بمفهومی که ما از آن حرف میزنیم و در میان مردم ریشه یافته و بر پایه آن از قدرت سازماندهی معینی برخوردار باشد احساس میشود. ما امیدواریم كه خشم برحقی كه از این شورش بر خاسته است همراه با درك و كمك جنبش بین المللی كمونیستی بتواند در شورش بعدی تاثیرات مهمی را بنهد. این وقایع به احتمال زیاد بهمین صورت تکرار نخواهند شد، اما عوامل نهادینه ایکه به این انفجار پایه داد هنوز هم موجود اند و همچنان فشارهای خود را وارد خواهند كرد. در واقع فقط چند ماه بعد ازین حوادث یک جنبش دانشجوئی و جوانان عظیمی بر ضد قانون كار فرانسه كه عامل تجرید جوانان به حساب آورد میشود براه افتاد.