انترناسیونال است نجات ِ انسانها
2007-12-14
مطالبی پیرامون چند مسئله مبرم ایدئولوژیک – سیاسی
مطالبی که ذیلا تحت عناوین جداگانه مطرح گردیده اند، در اصل در پولینوم سوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان مورد بحث قرار گرفته و قبلا در نشریه درونی مرکزی حزب بصورت درونی منتشر گردیده بودند. برای آماده کردن این مطالب غرض نشر در شعله جاوید، نه تنها نحوه طرح آنها تغییر داده شده بلکه تغییرات معینی در خود متن نیز وارد گردیده است. بعضا مطالب مورد تعدیل قرارگرفته اند و یا جدیدا در متن وارد گردیده اند و همچنان مطالب معینی از متن اصلی به دلیل درونی بودن شان در متن حاضر وارد نگردیده اند.تبانی و تقابل امپریالیزم با فئودالیزم و نیمه فئودالیزم
سلطه سرمايه هاي امپرياليستي بر جهان بطور عموم در دوره استعماري تامين گرديد . در طی این دوره در مجموع مناطق مستعمراتی و نیمه مستعمراتی جهان سه نتیجه مختلف ببار آمد:
1 – انتقال مناسبات سرمایه دارانه از کشور های استعمارگر به مناطق مستعمراتی و سرمایه داری شدن این مناطق .
2 – تبدیل شدن آشکار مناسبات فئودالی کهن به مناسبات نیمه فئودالی در کشور های مستعمره و نیمه مستعمره.
3 – ایجاد تغییرات اندک در مناسبات فئودالی کهن .
1 – انتقال مناسبات سرمایه دارانه از کشور های استعمار گر به مناطق مستعمراتی ای چون امریکای شمالی ( ایالات متحده امریکا و کانادای کنونی ) و استرالیا به قسمی صورت گرفت که کلا چهره این مناطق را تغییر داد و مناسبات سرمایه دارانه را بر این مناطق مسلط و حاکم ساخت. قبل از ورود استعمارگران اروپایی به این مناطق، مردمان بومی این مناطق در مناسبات اقتصادی – اجتماعی ماقبل برده داری بسر می بردند. استعمار گران اروپایی، بومیان سرخپوست امریکای شمالی و ابوریچن های سیاه پوست استرالیایی را قتل عام کردند. بر پایه این قتل عام نفوس بومی، مستعمره چیان اروپایی به سکنه اصلی و عمده این سر زمین ها مبدل شدند و مناسبات اقتصادی – اجتماعی زادگاه اصلی شان را به این مناطق انتقال دادند. به همین سبب ایالات متحده امریکا، کانادا و استرالیا از مناسبات ماقبل برده داری راسا وارد مناسبات سرمایه دارانه گردیدند.
درین مناطق در واقع توپخانه سرمایه داری یک ویرانگری و قتل عام عمومی براه انداخت و بر پایه آنها نظام سرمایه داری را به سرعت بر این مناطق مسلط ساخت.
2 – در مناطق وسیعی از آسیا، افریقا و امریکای لاتین، استقرار سریع مناسبات سرمایه دارانه متحقق نگردید.
در امریکای لاتین مناسبات مسلط برده دارانه و ماقبل برده داری از بین برده شدند، ولی نظام مسلطی که بر جای آنها نشست، سرمایه داری نبود بلکه نیمه فئودالیزم بود. در همين دوره بود که نه تنها در تعداد زیادی از کشور هاي مستعمره بلکه در کشور هاي نيمه مستعمره اي مثل چين ، ايران و ترکيه که هيچگاهي رسما به مستعمره مبدل نگرديدند )صرفنظر از پارچه هاي جدا شده از قلمرو آن ها ) فيوداليزم کهن به نيمه فيوداليزم استحاله يافت و بطور عموم مناسبات مستعمراتي – نيمه فيودالي و يا مناسبات نيمه مستعمراتي – نيمه فيودالي بر این کشور هاي ماقبل سرمايه داري مسلط گرديدند . مثلا مناسبات نيمه فيودالي در دوره مستعمراتي در شبه قاره هند به وجود آمده بود . همین مناسبات یعنی مناسبات مستعمراتی – نیمه فئودالی بود که دراواخر نيمه اول قرن بيست يعني آستانه ورود به نيمه دوم اين قرن، پس از خروج استعمارگران کهن انگلیسی از هند، به مناسبات نيمه مستعمراتي – نيمه فيودالي مبدل گرديد .
اما در تعداد دیگری از کشور های ماقبل سرمایه داری، مناسبات کهن فئودالی در دوره استعمار کهن تا حدی دچار تغییر و تحول گشتند اما نه در حدی که بتوان از تبدیلی آشکار مناسبات فئودالی کهن به مناسبات نیمه فئودالی صحبت به عمل آورد. درین مورد می توان از افغانستان به عنوان یک نمونه یاد کرد. افغانستان از سال 1839 تا سال 1919 یعنی برای مدت هشتاد سال حالت مستعمراتی داشت. گرچه در طول این دوره تغییراتی در مناسبات فئودالی کهن رونما گردید، اما این تغییرات در حدی نبودند که بتوان از تبديلي آشکار فيوداليزم به نيمه فيوداليزم صحبت به عمل آورد. تبدیلی آشکار فئودالیزم به نیمه فئودالیزم بعد از تبديل شدن سلطه استعماري به سلطه نيمه استعماري آغاز گرديد، یعنی از زمان آغاز سلطنت امان الله خان. البته در آن زمان از لحاظ جهانی و حتی منطقه یی هنوز دوره استعمار کهن پایان نیافته بود. دوره استعمارکهن از لحاظ جهانی و منطقه یی بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از بپا خیزی مبارزات ضد استعماری وسیع در جهان رویهمرفته به پایان رسید.
به عبارت روشن تر، سرمایه های استعماری در مناطق آسیا، افریقا و امریکای لاتین یا خود ایجاد کننده مناسبات نیمه فئودالی گردید و یا اینکه راه سازش و مماشات با فئودالیزم بومی را در پیش گرفت که نتیجه آن استحاله شدن تدریجی فئودالیزم کهن به نیمه فئودالیزم بود. با شروع قرن بیست که در واقع جهان وارد عصر امپریالیزم و انقلابات پرولتری گردید و مبارزات ملی آزادیبخش خلق ها و ملل تحت ستم جهان، در پهلوی مبارزات پرولتاریای کشور های سرمایه داری به یکی از مولفه های انقلاب جهانی مبدل گردید، رسالت پیشبرد مبارزات انقلابی علیه فئودالیزم و نیمه فئودالیزم همانند رسالت پیشبرد مبارزات ضد امپریالیستی در مناطق آسیا، افریقا و امریکای لاتین بر عهده نیروهای انقلابی پرولتری و انقلابات کارگری و نو دموکراتیک افتاد، در حالیکه سرمایه های امپریالیستی در اتحاد با نیمه فئودالیزم قرار داشت. از اینجا بود که انقلابات پیروزمند در عین سرنگونی سرمایه داری و سلطه امپریالیستی در مناطق وسیعی از جهان، ضربات کاری و مرگباری بر فئودالیزم و نیمه فئودالیزم نیز وارد آورد.
قبل از انقلاب اکتوبر ، در بخش هاي وسيعي از سرزمين تحت تصرف روسيه تزاري در آسياي ميانه ، قفقاز ، سايبريا و مناطق غير روسي خود جمهوري روسيه فعلي ، روابط نيمه فيودالي نيرومندي وجود داشت . انقلاب اين روابط را کاملا در هم ريخت و از بيخ و بنياد برکند . قبل از انقلاب در روسيه حاکميت استبدادي تزاري که در واقع حاکميت سياسي فيودالي بود ، بر روسيه مسلط بود . انقلاب اين حاکميت را سرنگون کرد . پيروزي انقلاب اکتوبر يک پشتوانه جهاني نيرومند براي مبارزات ضد ارتجاعي و بطور مشخص ضد فيودالي در جهان به وجود آورد .
انقلاب چين روابط نيمه فيودالي و فئودالي حاکم بر يک پنجم نفوس جهان را بطور ريشه يي و بنيادي سرنگون کرد و مبارزات ضد فيودالي در جهان را بصورت نيرومندي اعتلاي نوين بخشيد .
خلاصه ، تا حال نيمه فيوداليزم در مناطق وسيعي از جهان توسط انقلابات مورد ضربت قرار گرفته و سلطه اش را از دست داده است ( روسیه ، چين ، ويتنام ، کورياي شمالي ، البانيه و کيوبا ) . اين انقلابات فعلا در مجموع جا را براي ضد انقلاب سرمايه دارانه خالي کرده و شکست خورده اند ، اما نقش تاريخي شان را از لحاظ اختتام بخشيدن به سلطه نيمه فيوداليزم بطور قاطعي ايفا کرده اند . اکنون درتمامي اين کشور ها - که تقريبا يک چهارم نفوس دنيا و يک سوم نفوس کشور هاي تحت سلطه را در برگرفته اند – سرمايه داري وابسته به امپرياليزم حاکميت دارد و نه نيمه فيوداليزم.
در طي همين دوره ، سرمایه داری امپریالیستی، اگر ازيکجانب مناسبات فيودالی کهن را تا حدي مورد ضربت قرار داد ، ولي از جانب ديگر گرايش نيرومندي براي حفظ اين مناسبات و اتحاد با طبقه فيودال داشت. پيدايش مناسبات مستعمراتي – نيمه فيودالي و همچنان مناسبات نيمه فيودالي - نيمه مستعمراتي ( که مطابق به بيان اساسنامه حزب اساسا با مناسبات مستعمراتي – نيمه فيودالي هم ماهيت بوده و شکل به اصطلاح ملايم ترهمان مناسبات است ) ثمره همين گرايشات متضاد سرمايه داری امپرياليستي بود.
حتی بعد از آنکه انقلاب در شوروی سرنگون گردید و سوسيال امپرياليزم شوروی و بلوک تحت رهبري اش به عنوان يک ابر قدرت امپرياليستي و يک بلوک امپرياليستي در عرصه جهانی قد علم کردند ، امپرياليزم غرب به رهبري امپرياليزم امريکا در هر کشور و منطقه اي که سوسيال امپرياليست ها به تقويت بورژوازي بيروکرات کمپرادور وابسته بخود مي پرداختند ؛ اينجا و آنجا آنها را به قدرت مي رساندند و از قدرت و حاکميتش دفاع مي کردند، نيروهاي فيودالي را به عنوان متحدين طبيعي شان مي يافتند و روي آنها تکيه مي کردند ، البته در پيوند با بورژوازي کمپرادور وابسته بخود شان . افغانستان را يک نمونه مشخص اين وضعيت مي توان به حساب آورد با شکست سوسيال امپرياليست هاي شوروي در افغانستان و فروپاشي رژيم بازمانده از دوران اشغال آنها ، حاکميت سرمايه داري بيروکراتيک وابسته به سوسيال امپرياليزم شوروي نيز به پايان رسيد و نيروهاي فيودال - کمپرادور به قدرت رسيدند . برعلاوه نبايد فراموش کرد که حاکميت غليظ فئودالي چند ساله طالبان در نيمه دوم دهه نود قرن گذشته و دو سال اول قرن بيست و يک ، حمايت هاي مستقيم و غير مستقيم امپرياليست هاي امريکايي – انگليسي و وابستگان منطقه یی آنها را پشت سر خود داشت .
وقتي امپرياليست هاي امريکايي و انگليسي افغانستان را مورد حمله و تجاوز و اشغال قرار دادند ، در برخورد با نيروهاي فيودالي ، صرفا با رژيم طالبان طرف واقع شدند ، نه با تمام نيروهاي فيودالي و يا نيمه فيوداليزم در کليت آن . آنها بخش عمده نيروهاي فيودالي – به شمول بخش هايي ار رژيم ساقط شده طالبان – را زير چتر حمايت شان گرفتند و در چوکات رژيم دست نشانده به حاکميت رساندند همين جهت هم اکنون نيمه فيوداليزم در افغانستان عمدتا متحد امپرياليزم است و فقط بخش غيرعمده آن در وجود طالبان معارض ، و نه همه طالبان دوره امارت اسلامي ، با اشغالگران و رژيم دست نشانده شان طرف واقع گرديده است .
در مجموع مي توان گفت که خصلت هاي سرمايه دارانه نظام مستعمراتي کنوني حاکم بر افغانستان نسبت به خصلت هاي سرمايه دارانه نظام مستعمراتي دوره اشغالگري سوسيال امپرياليست ها ، به مراتب ضعيف تر و ناتوان تر است و مدت ها وقت به کار دارد تا بتواند به آن سطح برسد . . رژيم حامد کرزي در واقع يک رژيم فيودال – کمپرادور است ، يعني رژيمي که از اتحاد دو طبقه فيودال و بورژوازي کمپرادور تشکيل گرديده است و خصلت فيودالي آن بسيار غليظ تر از خصلت بورژوا کمپردوري آن است .
اين موضوع را در مورد عراق در نظر مي گيريم :
به جرئت مي توان گفت که عراق تحت سلطه امپرياليست هاي امريکايي – انگليسي و رژيم دست نشانده شان ، نسبت به عراق تحت سلطه رژيم صدام ، فيودالي تر است . هم اکنون نيروهاي فيودال – کمپرادور کرد ها و شيعيان تقريبا در مجموع و تعدادي از نيروهاي فيودال – کمپرادور عرب هاي سني در رژيم دست نشانده عراق جمع اند .درين اواخر امپرياليست هاي امريکايي حتي موفق شده اند که تعدادي از روساي قبائل عرب هاي سني باديه نشين را نيز به سوي خود جلب نمايند . در مقايسه با تمام اين نيروها ، بخش نيروهاي فئودالي در جبهه مخالف به وضوح بخش غيرعمده را تشکيل مي دهند . در سطح کل عراق مناسبات اجتماعي فيودالي وسيعا احيا شده است . اين موضوع را به خصوص در مورد زن ها به خوبي مي توان مشاهده کرد .
صهیونيست هاي اسرائيلي ، به عنوان بازوي نظامي – سياسي امپرياليست هاي امريکايي در منطقه ، در فلسطين با حماس طرف هستند ولي با دار و دسته محمود عباس هم اکنون در واقع متحد اند ؛ در لبنان با حزب الله طرف هستند ولي با رژيم حاکم بر لبنان و ارتش دولتي لبنان طرف نيستند. برعلاوه با رژيمهاي فيودال – کمپرادوري اردن و مصر نيز طرف نيستند . در سطح کل جهان عرب ، امپرياليست هاي امريکايي و متحدين شان با بخش عمده و مهم تر از آن با بخش حاکم نيروهاي فيودالي ( رژيم سعودي ، شيخ هاي خليج ، سلطان قابوس عمان ، ملک عبد الله اردن ، سلطنت مغرب ... ) متحد اند يا حد اقل طرف نيستند . در مقايسه با اين نيروها و قدرت هاي حاکم ، القاعده ، حماس ، حزب الله و بنياد گرايان معارض سودان واضحا بخش اقليت نيروهاي فيودالي در جهان عرب تلقي مي گردند .
در کشورهاي اسلامي بيرون از جهان عرب نيز نيروهاي فئودالي عمدتا متحدين امپرياليست ها محسوب مي گردند . مثلا دار و دسته اسلامي حاکم بر ترکيه ، نيروهاي فئودالي در پاکستان در وجود مسلم ليک حاکم ، حزب مردم و مسلم ليک نوازشريف و غيره و همچنان در اندونيزيا و بنگله ديش در وجود رژيم هاي حاکم و احزاب حاکم و اپوزيسيون . در مقايسه با اين نيروها ، نيروهاي فيودالي معارض در وجود احزاب سياسي و دسته هاي جنگي اسلامي به وضوح بخش اقليت و مهم تر از آن بخش غير حاکم را تشکيل مي دهند و موقعيت غير عمده اشغال مي کنند . در تاجکستان نيروهاي فيودالي اسلامي با نيروهاي بورژوايي وابسته حاکم به سازش رسيده اند و فعاليت قانوني دارند . بر عکس در ازبکستان با رژيم حاکم ، که ايضا رژيم بورژوايي وابسته است ، طرف واقع شده اند .
درين ميان جمهوري اسلامي ايران وضعيت ويژه اي دارد . پس از افغانستان و عراق ، قرار است ايران هدف بعدي تجاوز و اشغالگري امپرياليست هاي امريکايي باشد . اما نقشي که تا حال رژيم حاکم در ايران بازي کرده است ، عمدتا همکاري و همگامي با امپرياليست هاي امريکايي بوده است . بطور مشخص در رابطه با افغانستان و عراق ، جمهوري اسلامي ايران از حمله و تجاوز و اشغالگري امپرياليست هاي امريکايي بر اين دو کشور نفع برده است . هر دو رژيم طالبان و صدام حسين در افغانستان و عراق با رژِيم جمهوري اسلامي ايران دشمني مي ورزيدند و سرنگوني آن رژيم ها به شدت به نفع جمهوري اسلامي ايران تمام شد . علاوتا مناسبات ميان جمهوري اسلامي ايران و رژيم هاي دست نشانده در افغانستان و عراق رويهمرفته خوب و حسنه بوده و جمهوري اسلامي ايران يکي از حاميان منطقه یي اين رژيم ها به شمار مي رود .
يقينا چنانچه امپرياليست هاي امريکايي ايران را مورد حمله قرار دهند ، وضعيت فرق خواهد کرد ، ولي در حال حاضر جمهوري اسلامي ايران در رابطه با افغانستان و عراق ، عمدتا با امپرياليست هاي امريکايي همکاري و همگامي دارد . اما در عين حال اين وضعيت مانع از آن نمي شود که امپرياليست هاي امريکايي نیروهای فئودالی مخالف جمهوری اسلامی ايران را بصورت مستقيم و غير مستقيم عليه جمهوري اسلامي ايران مورد حمايت قرار دهند و يا بر عکس جمهوري اسلامي ايران کمک هايي به طالبان در افغانستان برسانند .
همچنين است وضعيت در بيرون از کشور هاي اسلامي . نتيجه اينکه هم اکنون نيز امپرياليست ها ، بخصوص امپرياليست هاي امريکايي ، عمدتا با نيروهاي فيودالي متحد هستند و فقط با بخش هاي غير عمده آنها طرف واقع شده اند دوام و بقاي مناسبات نیمه فئودالی از يکطرف و ايجاد تحول تدريجي و قسماغير تدريجي در آن - و درهر حال شديدا درد آور براي توده هاي مردم – به سوی مناسبات سرمايه داري و یا تبدیل شدن آن به مناسبات سرمایه داری وابسته نيز ثمره گرايشات متضاد سرمایه داری امپریالیستی است. در کشورهايي مثل کورياي جنوبي ، تايوان ، ماليزيا ، سنگاپور، دوبی و افريقاي جنوبي نيز ديگر نظام مسلط اقتصادي – اجتماعي را نيمه فيوداليزم نمي سازد ، بلکه سرمايه داري وابسته به امپرياليزم مي سازد . شايد بتوان کشورهاي ديگري از مناطق آسيا ، افريقا و امريکاي لاتين را در اين ليست شامل نمود .
به این ترتیب مجموع کشور های تحت سلطه دارای نظام مسلط سرمایه داری وابسته تقريبا بدون کم و کاست نصف نفوس کشور هاي تحت سلطه را در مي گيرد . به عبارت ديگر نيمه فيوداليزم در پنجاه فيصد از مناطق تحت سلطه جهاني ، جايش را به سرمايه داري وابسته داده است و به اين ترتيب پنجاه فيصد از نيروي جهاني آن نسبت به اواسط قرن بیست، کاسته شده است .
در کشور هاي ديگر تحت سلطه که نيمه فيوداليزم کماکان نظام اقتصادي – اجتماعي مسلط را تشکيل مي دهد نيز اين نظام به پيمانه هاي مختلفي يا توسط مبارزات انقلابي مورد ضرت قرارگرفته و يا توسط سرمايه هاي امپرياليستي به طرف سرمايه داري شدن بيشتر استحاله گرديده است همان طوری که قبلا گفتیم ، از همان زمانی که سرمايه داري به مرحله امپرياليزم پا گزاشت، سياست استحالوي را در قبال فيوداليزم در کشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره در پيش گرفت که اولين نتيجه آن مبدل شدن فيوداليزم کهن به نيمه فيوداليزم بود. از آن پس نيز سياست استحالوي مذکور دوام يافته است . در نتيجه همين سياست است که اکنون با گذشت يک قرن از وارد شدن سرمايه داري به مرحله امپرياليستي ، کماکان در نيمي از کشور هاي تحت سلطه نيمه فئوداليزم حاکم است . البته هم اکنون تقريبا نيمي از کشور هاي تحت سلطه ديگر بطور مسلط داراي نظام هاي سرمايه دارانه وابسته هستند . ولي اين تحول ، يعني بر افتادن نظام فيودالي، بطور بسيار عمده اي در اثر انقلابات ضد امپرياليستي و ضد ارتجاعي در اين کشور ها به وقوع پيوسته است و فقط در موارد معيني سياست هاي استحالوي امپرياليست ها در قبال فيوداليزم به چنين نتيجه اي منجر گرديده است .
مفهوم ساده و عام فهم سياست استحالوي ، سياست ايجاد تغييرات تدريجي بدون تقابل و رويارويي است . چرا امپرياليزم در قبال فيوداليزم سياست ايجاد تغييرات تدريجي را پيش مي برد ؟
سرمايه داري به عنوان يک شيوه توليد تاريخا متفاوت با شيوه توليد فيودالي نمي تواند عليه فيوداليزم طرف واقع نشود . اما در عين حال سرمايه داري امپرياليستي معمولا حفظ مناسبات نيمه فئودالي در کشور هاي تحت سلطه را به نفعش مي بيند تا از نيروهاي کار مقيد و نيمه مقيد اين کشور ها بصورت ارزان استفاده نمايد ، منابع مواد خام ارزان اين کشور ها را مورد غارت قرار دهد و تجارت نا متوازن را براين کشور ها تحميل نمايد .در نتيجه تداخل اين دو گرايش متضاد سرمايه هاي امپريالثيستي در قبال فيوداليزم است که سياست استحالوي سرمايه داري امپرياليستي در قبال فيوداليزم شکل مي گيرد . اما علاوه از اين دليل اصلی، تحت شرايط معين ديگري نيز سرمايه هاي امپرياليستي به دفاع از مناسبات نيمه فيودالي در کشور هاي تحت سلطه مي پردازد :
– 1 در صورتيکه اين مناسبات توسط مبارزات انقلابي توده ها مورد تهديد قرار بگيرد .مثلا امپرياليزم از نيمه فيوداليزم در قبال مبارزات انقلابي تحت رهبري حزب کمونيست چين دفاع مي کرد . هم اکنون در نيپال نيز وضع به همين منوال است .
– 2 در صورتيکه رقابت ميان امپرياليست ها ، ضرورت دفاع از اين مناسبات را براي يک يا چند قدرت امپرياليستي به وجود بياورد . مثلا امپرياليست هاي غربي از نيمه فيوداليزم در افغانستان در قبال سياست هاي بورژوا بيروکرات کمپرادوري سوسيال امپرياليست هاي شوروي و دست نشاندگان شان دفاع به عمل مي آوردند .
مجموعه اين عوامل باعث مي گردد که بطور عموم سياست استحالوي سرمايه داري امپرياليستي در قبال فيوداليزم شکل بگيرد . البته در صورتي که رقابت هاي بين الامپرياليستي و يا مقابله عليه انقلاب تقاضا کند که معرفي مناسبات سرمايه دارانه وابسته به نحو نسبتا تندي در اين کشور ها معرفي گردد ، اين سياست استحالوي شکل نسبتا تندي را بخود مي گيرد . مثلا در مورد کورياي جنوبي ، تايوان و هانگ کانگ در گذشته چنين بوده است. اما بطورعموم سياست استحالوي بصورت غير شديد پيش برده مي شود .
مناسبات نيمه فئودالي – نيمه مستعمراتي حاکم بر کشور هاي تحت سلطه و همچنان مناسبات سرمايه داري – نيمه مستعمراتي حاکم بر اين کشور ها در خدمت اقتصاد و سياست امپرياليستي در شکل نو مستعمراتي آن قرار دارد . اين خدمتگزاري وقتي به خدمتگزاري مستقيم براي ميليتاريزم امپرياليستي مبدل مي گردد که حالت نيمه مستعمراتي اين کشور ها به حالت مستعمراتي مبل گردد يعني اين کشور ها مورد تجاوز و اشغالگري مستقيم امپرياليستي قرار بگيرند . در چنين حالتي نيازي براي استحاله کردن مناسبات فيودالي به شديد ترین وجه ، وجود ندارد و امپرياليزم نيز چنين سياستي را تعقيب نمي نمايد . مثلا اينچنين سياستي در مورد افغانستان و عراق به مشاهده نمي رسد .براي بررسي اين موضوع نيازي به رفتن به اقصي نقاط جهان نيست.
مثلا در افغانستان مناسبات نيمه فيودالي حاکم اساسا مورد ضربت قرار نگرفته ، نيمه فيوداليزم در روبنا در وجود جمهوري اسلامي افغانستان نهادينه شده و رشد عوامل سرمايه دارانه ، نه بصورت تند و به شديد ترين وجه بلکه بصورت بطي و کند جريان دارد ، آنهم در حاليکه مناسبات نيمه فيودالي در عرصه زيربنا و روبنا نه تنها حفظ ميگردد بلکه از جوانب معيني باز توليد نيز مي شود .
اگر افغانستان کنوني را با افغانستان زمان تسلط سوسيال امپرياليزم شوروي و مزدوران شان مقايسه کنيم ، نه تنها مناسبات نيمه فيودالي به شديد ترين وجه استحاله نشده بلکه وسيعا باز توليد گرديده است ، در حاليکه عوامل سرمايه دارانه در آن وسيعا به نابودي کشانده شده است .
در مورد عراق ميبينيم که عراق کنوني از هر حيث نسبت به عراق زمان صدام حسين نيمه فيودال تر است، در حاليکه عوامل سرمايه دارانه دران که عمدتا در سکتور دولتي متمرکز بود، وسيعا منهدم و ويران گرديده است .
يقينا گسترش سرمايه هدف سرمايه داري امپرياليستي و بطور عموم سرمايه داري است .اما اين هدف صرف از طريق از ميان برداشتن مناسبات توليدي ماقبل سرمايه داري بدست نمي آيد ، بلکه تحت شرايط خاصي مستلزم استفاده از مناسبات توليدي مذکور است . مثلا در گذشته گسترش سرمايه داري در امريکا مستلزم آن بود که سرمايه داري وسيعا از مناسبت برده دارانه استفاده به عمل آيد . حتي هم اکنون ، نه در اقصي نقاط جهان ، بلکه در خود ايالات متحده امريکا ، گسترش سرمايه مستلزم استفاده از اشکال نيمه برده دارانه استثمار است .
درين اواخر وزارت خارجه ايالات متحده امريکا ، سند مفصلي را در مورد قاچاق انسان به نشر سپرده که در آن واضحا به موجوديت مناسبات نيمه برده دارانه در رابطه با کارگران آواره کشورهاي تحت سلطه در کشور هاي امپرياليستي ، منجمله در خود ايالات متحده امريکا ، اعتراف گرديده است . اين سند بخصوص در مورد اعمال اينگونه مناسبات نيمه برده دارانه بالاي " کارگران صنعت سيکس " انگشت گزاشته است . اينها زنان و دختران جواني اند که از کشور هاي تحت سلطه و حتي کشور هاي اروپاي شرقي به کشور هاي امپرياليستي غرب تحت لفافه کاريابي قاچاق مي شوند و از فاحشه خانه ها سر در مي آورند .
هدف گسترش سرمايه در کشور هاي تحت سلطه ، الزاما با استحاله کردن مناسبات نيمه فيودالي به شديد ترين وجه بدست نمي آيد ، بلکه در حالات و شرايطي حفظ اين مناسبات و باز توليد اين مناسبات و یا استحاله تدریجی آن را طلب مي نمايد.