انترناسیونال است نجات ِ انسانها
2007-12-14
تبانی و تقابل ایدولوژی امپریالیستی با بنیادگرایی اسلامی
همانطوریکه میان امپریالیزم و نیمه فئودالیزم هم تبانی وجود دارد و هم تقابل و در مجموع تبانی نسبت به تقابل از عمدگی برخوردار است، روابط ایدئولوژیک میان امپریالیزم و بنیاد گرایی اسلامی نیز از یک جهت مبتنی بر تبانی است و از جهت دیگر مبتنی بر تقابل و تبانی نسبت به تقابل در مجموع از عمدگی برخوردار است.بيائيد اين تبانی و در عین حال مصاف ايديولوژيک ميان امپرياليزم و بنياد گرائي اسلامي فيودالي را در افغانستان ببنيم. دراينجا اکثريت قاطع نيروهاي بنياد گراي اسلامي را جمهوري اسلامي افغانستان يعني رژيم دست نشانده امپرياليست ها درخود جاي داده است . علاوتا بنيادگرائي جمهوري اسلامي افغانستان در قانون اساسي اين رژيم نهادينه شده و رسميت يافته است . نيروي بنياد گراي اسلامي ايکه در برابر اين اکثريت قاطع نيروهاي بنياد گراي اسلامي قرار دارد ، طالبان معارض اند که ازهر حيث بخش غير عمده بنياد گرايان اسلامي را تشکيل مي دهند . مصاف اين دوبخش از نيروهاي بنياد گراي اسلامي در برابر هم ، که يکي اکثريت و حاکم است و ديگري اقليت و از قدرت ساقط شده ، از لحاظ داخلي و همچنان در سطح کشورهاي اسلامي ، مصاف بنيادگرايان در برابر هم محسوب مي گردد و ازاين لحاظ جنگ شان " جنگ بين المسلمين " است . آن بخش از بنيادگرايان که اکثريت و حاکم است مورد حمايت اشغالگران امپرياليست قرار دارد و آن بخش از بنياد گرايان که اقليت و از قدرت ساقط شده است، مورد سرکوب اشغالگران امپرياليست قرار دارد .
ازينجا چه نتيجه گيري اي مي توان به عمل آورد ؟
نتيجه گيري اين است که در عصر امپرياليزم و انقلابات پرولتري ، فيوداليزم زائيده امپراليزم بوده و به آن وابسته است . ازين جهت اصولا نمي تواند در کل در برابر امپرياليزم به مصاف بايستد . اکثريت نيروهاي فيودالي بنياد گرا در افغانستان وابستگي رسمي به امپرياليزم را حفظ کرده و در رژيم دست نشانده متشکل شده اند . از لحاظ اصولي بنياد گرائي فيودالي اسلامي را همين نيروها در افغانستان بصورت بسيار عمده اي نمايندگي مي کنند .
ببينم موضوع در عراق چگونه است ؟
برخلاف رژيم طالبان در افغانستان ، رژيم صدام حسين در عراق اصلا يک رژيم بنياد گراي اسلامي نبود . به همين جهت شعار " تغيير رژيم " از سوي امپرياليست هاي امريکائي و انگليسي در عراق ، که همچنان همانند افغانستان از طريق تجاوز واشغالگري امپرياليستي به اجرا درآمد ، اصلا متوجه بنياد گرائي اسلامي نبود . اما بعد از آنکه عراق به اشغال در آمد و رژيم صدام حسين سرنگون گرديد ، بنياد گرايان اسلامي تازه در عراق جان يافتند . اکنون کل بنياد گرايان شيعه در عراق و در راس آنها آيت الله سيستاني با دردست داشتن حوزه هاي علميه شيعيان در عراق و با در دست داشتن کنترول بزرگترين مجتمع زيارات مقدس شيعيان جهان درپهلوي اشغالگران قرار دارند و بخش عمده رژيم دست نشانده در عراق را تشکيل مي دهند . نبايد فراموش کرد که شيعيان بيشتر از شصت در صد نفوس عراق را تشکيل مي دهند و اين کشور يکي از مراکز اصلي روحانيت شيعه در جهان است که قبل از رويکار آمدن جمهوري اسلامي ايران ، مرکز درجه اول شيعيان محسوب مي گرديد . از ميان تمامي بنيادگرايان شيعه عراق تنها دارودسته مقتدا صدر کاملا به اشغالگران تسليم نيست و لي در عين حال از لحاظ مقاومت در برابر شان نيز قاطع نيست و در واقع در رژيم دست نشانده شامل است .علاوتا بخش هاي معيني از نيروهاي سياسي مذهبي روحانيون سني عرب عراق نيز در رژيم دست نشانده شامل هستند .
در مقابل ، بخش هاي معيني از رژيم ساقط شده صدام حسين به مقاومت ادامه مي دهند . از جانب دیگر" القاعده " که در زمان رژيم صدام حسين اصلا در عراق فعاليت نداشت ، بعد از اشغال عراق توسط امپرياليست هاي امريکائي و انگليسي به اين چانس طلائي دست يافت که عرصه عراق را ميدان فعاليت هاي خود ساخته و بطور روز افزوني از طريق سازماندهي و پيشبرد مقاومت عليه اشغالگران و رژيم دست نشانده به تقويت خود دراين کشور بپردازد ، بطوري که اکنون مي توان گفت نسبت به نيروهاي ناسيوناليست و پان عربيست مقاومت کننده از اهميت و توان بيشتري در عراق برخوردار است . در هر حال القاعده از يکجانب بخشي از مقاومت مسلحانه در عراق است و از جانب ديگر بخش غير عمده بنياد گرايان درين کشور را تشکيل مي دهد .
خلاصه وقتي صحنه عراق را به دقت مورد مطالعه قرار دهيم مي بينيم که در اينجا مثل افغانستان ، بنياد گرايان اسلامي عمدتا در زير درفش اشغالگران امپرياليست قرار دارند و نه در مقابل شان . جنگ ميان بنيادگرايان اسلامي در عراق ، تا حد زيادي جنگ ميان بنياد گرايان شيعه و بنیاد گرایان وهابی و سني است و همين امر درز ميان بخش های مختلف بنيادگرايان اسلامي را بيشتر از پيش در جهان زياد مي کند.
بنياد گرائي اسلامي در قانون اساسي رژيم دست نشانده درعراق نهادينه شده است ، گرچه اين کشور رسما و علنا جمهوري اسلامي اعلان نشده است . اين در حالي است که رژيم صدام حسين يک رژيم سکولار بود . بر علاوه بنياد گرايان اسلامي ، قبل از اين هيچگاهي به عنوان يک نيروي قابل ملاحظه در عراق سربلند نکرده بودند .
از افغانستان و عراق که بگذريم ، در فلسطين و لبنان ، اين عمدتا بنيادگرايان اسلامي اند که به مقاومت عليه اسرائيل ادامه مي دهند . درسوماليا نيز اين عمدتا بنياد گرايان اسلامي اند که به مقاومت در مقابل تجاوز نظامي حبشه و جنگ سالاران متحد نيروهاي حبشه ، که فعلا مورد حمايت امپرياليست هاي امريکائي قرار دارند ، ادامه مي دهند .
در ساير کشورهاي اسلامي ، که مصاف ها به شکل مبارزات داخلي و جنگ هاي داخلي پيش ميرود ، اوضاع و شرايط گوناگوني حکمفرما است . در الجزائر رژيم بر سر قدرت آمده از طريق کودتا مورد حمايت امپرياليست ها قرار دارد و بنياد گرايان اسلامي ساقط شده از قدرت عليه رژِيم مي جنگند . در سودان رژِيم بنياد گراي حاکم که در جنگ با تجزيه طلبان غير مسلمان و عمدتا عيسوي جنوب قرار دارد ، از طرف امپرياليست هاي امريکايي و اروپايي تحت فشار قرار دارد . در ترکيه هم اکنون بنياد گرايان تحت نام " حکومت سيکولار " بر آن کشور حاکم اند و مقاومت و مبارزه بنياد گرايانه اي نيز عليه شان وجود ندارد . رژِيم حاکم در سوريه يکي از نشانه هاي بعدي شعار " تغيير رژِيم " توسط امپرياليست هاي امريکايي است و بنياد گرايان اسلامي اين کشور کانديداي بعدي قدرت اند . در عربستان سعودي سلطنت اسلامي بنيادگراي " خادم حرمين شريفين " و متحد امپرياليست هاي امريکايي و انگليسي در منطقه ، بر قرار است و گروپ هاي مربوط به القاعده عليه آن مي جنگند . در پاکستان که رسما جمهوري اسلامي برقرار است ، بنياد گرايان افراطي عليه رژِيم حاکم و يا در واقع عليه بنياد گرايان ميانه رو مي جنگند و يا مبارزات قانوني و پارلماني را پيش مي برند . در کشور هايي مثل يمن و اندونيزيا نيز بنياد گرايان اسلامي جسته و گريخته عليه رژيم هاي حاکم آن کشور ها ميجنگند . بنياد گرايان اسلامي تاجکستان به فعاليت هاي قانوني روي آورده اند و بنياد گرايان اسلامي ازبکستان هنوز از رژِيم حاکم بر آن کشور ياغي اند و بخش هايي از آنها در خارج از ازبکستان به القاعده مرتبط اند .
درين ميان جمهوري اسلامي ايران وضعيت ويژه اي دارد . اين رژيم از يکجانب در رابطه با افغانستان و عراق عمدتا در اتحاد با امپرياليست هاي اشغالگر و رژيم هاي دست نشانده شان حرکت مي کند و از جانب ديگر نشانه بعدي شعار " تغيير رژيم " از سوي امپرياليست هاي امريکايي است . رژيم جمهوري اسلامي ايران در عين حاليکه رژيم هاي دست نشانده در افغانستان و عراق را حمايت ميکند و به آنها کمک مي رساند، از وجود نيروهاي خارجي در اين کشور ها اظهار نارضايتي مي کند و بخصوص در رابطه با عراق خواهان خروج اين نيروها است . علاوتا اين رژيم به حزب الله در لبنان و حماس در فلسطين کمک مي رساند و از آنها حمايت مي کند . اما در عين حال با القاعده مخالفت نشان مي دهد و فعاليت هاي آن را – حد اقل پاره اي از آنها را – به نفع امريکا و اسرائيل مي داند .
از کشور هاي به اصطلاح اسلامي که بگذريم ، وضعيت در ميان اقليت هاي مسلمان ساکن در هند ، فليپين ، روسيه و چين نيز قابل دقت است . در کشمير يک جنبش سياسي و نظامي استقلال طلبانه از هند وجود دارد که بنياد گرايان اسلامي بخش مهمي از آن را تشکيل مي دهند . در فليپين جبهه آزاديبخش مورو و همچنان گروه ابو سياف وجود دارند که براي جدائي از فليپين مي جنگند . گروه اولي يک گروه سياسي – اسلامي ميانه رو است در حاليکه گروه دوم يک گروه افراطي بنياد گرا است . در روسيه در حاليکه در سائر مناطق مسلمان نشين ، رويهمرفته وضعيت آرام است ، در چيچين مقاومت سختي عليه روسها ادامه يافته است . اين مقاومت اکنون تحت رهبري بنياد گرايان اسلامي قرار دارند و بنياد گرايان اسلامي چيچين در ارتباط نزديک با القاعده قرار دارد . در چين يک جنبش تجزيه طلبانه در ميان مسلمانان اوغوري در سيکيانگ وجود دارد و نشانه هايي مبني بر نفوذ روز افزون القاعده و اسامه بن لادن در ميان اين جنبش را مي توان مشاهده کرد .
فعاليت هاي بنياد گرايان اسلامي در کشور هاي اروپاي غربي و امريکاي شمالي وضعيت ويژه اي دارد . اين فعاليت ها تقريبا بطور قاطعي تحت رهبري القاعده قرار دارد و بصورت فعاليت هاي تروريستي پيش برده مي شود .
در واقع بر مبناي همين وضعيت است که امپرياليست هاي غربي و در راس آنها امپرياليست هاي امريکايي ، جهان را عمدتا صحنه تقابل ايديولوژيک و سياسي ميان سرمايه داري امپرياليستي و بنياد گرايي فيودالي اسلامي وانمود مي کنند ، در حاليکه اين وضعيت نشاندهنده کل تصوير مربوط به بنياد گرايان اسلامي نيست .
وقتي کليت تصوير بيان شده در فوق را مدنظر قرار دهيم به وضوح مي بينيم که چيزي بنام تقابل و مصاف کلي ايديولوژيک و سياسي ميان ايديولوژي و سياست امپرياليستي از يک طرف و ايديولوژيِ و سياست فيودالي بنياد گراي اسلامي از طرف ديگر وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد . نيروهاي بنياد گراي اسلامي عمدتا وابستگان متحد و بالا تر از آن دست نشاندگان امپرياليست ها هستند و عليه آنها مصاف نمي دهند . امپرياليست ها چه در حالت اشغال و چه در حالت غير اشغال عمدتا بر همين نيروها تکيه مي نمايند و آنها را مي پرورانند . بخش مصاف دهنده بنياد گرايان اسلامي عليه امپرياليست ها به وضوح بخش غير عمده و عمدتا غير حاکم اين نيروها را تشکيل مي دهد . مصاف ايديولوژيک و سياسي اين بخش از نيروهاي بنياد گراي اسلامي عليه ايديولوژي و سياست امپرياليستي در عين حال مصاف ايديولوژِيک و سياسي دو بخش از بنياد گرايان اسلامي ميان خود شان نيز هست .
به عبارت ديگر وقتی بگوئيم که از لحاظ ايديولوژيک اوضاع امروزي جهان عمدتا از مصاف بنياد گرايي امپرياليستي در برابر بنياد گرايي اسلامي فيودالي شکل ميگيرد، از يکجهت به اين معني است که بگوئيم : از لحاظ ايديولوژِيک اوضاع امروزي جهان عمدتا از مصاف يک بخش از بنياد گرايان اسلامي فيودالي عليه بخش ديگر آن شکل مي گيرد . واضح است که تقابل ايديولوژِيک ميان نيروهاي فيودالي بنياد گراي اسلامي درشرايط امروزي جهان چنين نقشي نمي تواند بازي نمايد