انترناسیونال است نجات ِ انسان‌ها


صفحه یِ اصلی  |   نشریات  |   کتاب‌خانه  |   آرشیو  |   پیوندها  |   تماس

2007-12-14

جدی ترین تحولات در کشور های امپریالیستی

درین مبحث روی پنج موضوع مکث می کنیم:
I - اشرافیت کارگری، اتحادیه های زرد و نقش پرولتاریای صنعتی در انقلابات کشور های امپریالیستی.
II - عملکرد قانون ارزش اضافی در بعد جهانی.
III - نقش کارگران و جوانان پناهنده در کشور های امپریالیستی.
IV - تبعیضات نژادی، ملیتی و غیره در کشور های امپریالیستی.
V - جدی ترین تحولات در کشور های امپریالیستی. – 1 بحث اشرافيت کارگري و اتحاديه هاي زرد در همان زمان لنين مطرح شده بود ، بلکه اين لنين بود که اين بحث را به ميان کشيد. امروز يقينا اشرافيت کارگري و اتحاديه هاي زرد نسبت به زمان لنین گستردگي بيشتري دارند، اما نقش آنها آنچنان گسترده و عميق نگرديده است که ديگر طبقه کارگر صنعتي کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي رسالت خود را در رهبري کردن انقلاب از دست داده باشند.
پرولتارياي صنعتي شهر هاي بزرگ کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي به اشکال گوناگون و با شدت بيسابقه اي مورد استثمار قرار مي گيرد . در چنين صورتي يقينا اشرافيت کارگري موجود در بين آن ، نميتواند بخش عمده را تشکيل دهد ، بلکه کماکان بخش غيرعمده آن محسوب ميگردد. پرولتارياي متشکل در مراکز بزرگ کارگري در کشورهاي سرمايه داري امپرياليستي ، ممکن است در مبارزات انقلابي دير بجنبند ولي يک امر مسلم است و آن اينکه رسالت رهبري انقلاب سوسياليستي و بعد از پيروزي انقلاب ساختمان سوسياليزم و حرکت بطرف کمونيزم ، اصولا بر عهده همين پرولتارياي متشکل است . اگر غير از اين باشد و غير از اين شده باشد ما بايد اصولا مفاهيمي مثل ايديولوژِي پرولتاريا ، انقلاب پرولتري ، ديکتاتوري پرولتاريا و مفاهیم مشابه دیگر را سر از نو مورد ارزيابي و بر رسي قرار دهيم .
موضوع مشخصی که باید درینجا مورد توجه قرار بگیرد، مفهوم امروزی " پرولتاریای صنعتی " است. اصطلاح پرولتاریای صنعتی امروز مفهوم وسيعی کسب کرده است، آنچنانکه حتي توريزم و سيکس را ديگر " صنعت توريزم " و " صنعت سيکس " مي گويند .
– 2 در شرایط کنونی قانون ارزش اضافي در بعد گسترده جهاني عمل مي کند ، ولي اين نيز چيز کاملا تازه اي نيست و همزمان با پيدايش سرمايه داري امپرياليستي به منصه ظهور رسيده است. مسلم است که امروز شدت و گستردگي آن خيلي بيشتر از سابق است . علاوتا عملکرد قانون ارزش اضافي در بعد جهاني يک امر مطلق نيست . قانون ارزش اضافي در حالتي به صورت کامل عمل مي کند که سرمايه با نيروي کار آزاد سر و کار داشته باشد . اما در صورتي که سرمايه با نيروي کار مقيد نيمه فئودالي سر و کار پيدا نمايد آنچه عمل مي کند بالاتر از قانون ارزش اضافي است . در چنين صورتي مناسبات " بازار آزاد " ميان سرمايه و نيروي کار مطرح نيست . به همين جهت حاصل چنين مناسباتي " استثمار " حتي به مفهوم شديد آن نيست ، بلکه استثمار مضاعف و بالا تر از آن غارت و چپاول است . علاوتا سرمايه داري امپرياليستي حتي در درون خود کشور هاي امپرياليستي ، براي کارگران پناهنده اجبارات غير اقتصادي گوناگوني ايجاد مي کند تا نيروي کار اين بخش از کارگران را نيز استثمار مضاعف و بالا تر از آن غارت و چپاول نمايد . در مورد منابع طبيعي کشور هاي تحت سلطه نيز مناسبات خريد و فروش متداول سرمايه دارانه وجود ندارد ، بلکه در موارد بسياري خريد و فروشي در کار نيست ، بلکه آنچه در کار است چور و چپاول آشکار يا نيمه آشکار است.
يک موضوع ديگر قابل مکث درينمورد افسانه " اقتصاد بازار آزاد " است که توسط امپرياليست ها بر سر زبان ها افتاده است . اين فرمول در مورد کشور هاي تحت سلطه به اين معني است که بايد تمام در هاي اقتصادي خود را بر روي سرمايه ها و کالا هاي کشور هاي امپرياليستي باز بگزارند. ولي تا جائيکه مربوط به خود کشورهاي امپرياليستي سرمايه داري است ، کل سکتور زراعت اروپاي غربي و امريکاي شمالي با میلیارد ها دالر يارانه (سوبسیدی) هاي دولت هاي امپرياليستي سر پا نگه داشته شده است. اخيرا در ايالات متحده امريکا يارانه دهي حتي صنايع فولاد را نيز در بر گرفته است . اين امر نيز به نوبه خود در عملکرد آزاد قانون ارزش اضافي در سطح جهاني اخلال ايجاد مي کند .
3 کارگران فصلي ، کارگران مهمان و جوانان پناهنده بخشي از طبقه کارگر کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي را تشکيل مي دهند که به درجات معيني تعلقات شان را با کشور هاي اصلي مورد سکونت شان نيز حفظ کرده اند و يا در واقع وادار مي گردند که حفظ کنند . اين کارگران به يقين از پتانسيل انقلابي فوق العاده اي بر خوردار اند و به مثابه نيرويي که حرکت هاي اوليه چرخ انقلاب را به راه اندازند ، مي توانند عمل کنند .
اما از آنجائيکه اين قشر طبقه جديدي را جدا از طبقه کارگر تشکيل نمي دهد و نه هم بخش تعيين کننده طبقه کارگر است ، در نهايت رسالت رهبري انقلاب کماکان بر عهده بخش متشکل کارگران در مراکز بزرگ تجمع کارگري است .
يک طبقه در رابطه با مناسبات توليدي ، عمدتا مناسبات مالکيت بر وسائل توليد ، در درون يک شيوه توليدي تاريخا مشخص مطرح بحث است. از آنجائيکه نه مناسبات توليدي اساسا تغيير يافته و نه هم مناسبات مالکيت بر وسائل توليد، اصولا نمي توان از پيدايش طبقه اجتماعي جديد در کشورهاي سرمايه داري امپرياليستي صحبت به عمل آورد .
حضور کارگران مهمان و جوانان پناهنده از کشور هاي تحت سلطه در همه کشور هاي امپرياليستي يکسان نيست و در بعضي از آنها به چشم نمي خورد و يا لا اقل آنقدر قليل است که قابل محاسبه نمي باشد . مثلا در کشور هايي مثل پرتگال ، هسپانيه ، ايتاليا ، کشور هاي بالکان ، کشور هاي اروپاي شرقي و فنلند نه تنها اين قشر تبارزي ندارد بلکه تعدادي از کارگران خود اين کشورها نیز بطرف کشورهاي اروپاي غربي سرازير شده اند . در کشور هايي مثل ناروي ، سويدن ، روسيه ، جاپان ، اطريش و سويس حضور اين قشرمحسوس است ولي نه به حدي که در حرکت هاي اجتماعي قابل لمس باشد .
در واقع ، اين پنح کشور از کشور هاي جي 8 يعني ايالات متحده امريکا ، کانادا ، برتانيه ، فرانسه و آلمان است که قشر کارگران مهمان و جوانان پناهنده در آنها حضور گسترده دارند . علاوتا استراليا نيز داراي اينچنين وضعيتي است . اين وضعيت کشور هاي شش گانه مذکور هر کدام تاريخ مشخص خود را دارد .
ايالات متحده امريکا ، کانادا و استراليا کشور هايي اند که در اثر هجوم متجاوزين سفيد پوست بر آنها ساکنين بومي قتل عام شده اند . در واقع نفوس موجود اصلي آنها ، نسل سوم و چهارم مهاجمين سفيد پوست است . در اين کشورها جابجا شدن پناهندگان از کشور هاي تحت سلطه و يا مثلا انتقال جبري بردگان سياه پوست ، جرياني است که سابقه بيشتر از يک قرن دارد .
برتانيه و فرانسه ، کشور هاي مستعمره چي اي بوده اند که از قرن هيجده و نزده به اينطرف با ساکنين مستعمرات شان سر و کار داشته اند و تعدادي از آنها را در داخل کشور هاي شان پذيرفته اند .
سيستم مستعمراتي فرانسه با سيستم مستعمراتي سائر کشور هاي استعماري فرق داشت . به اين معني که استعمارگران فرانسوي ، مستعمرات شان را جزء سرزمين فرانسه محسوب مي نمودند و مسافرت بين سر زمين اصلي فرانسه و مستعمراتش از لحاظ رسمي آزاد بود . همين امر باعث شد که تعدادي از ساکنين مستعمرات فرانسه از همان زمان استعمار کهن در سر زمين فرانسه جا بجا شوند .
در برتانيه جريان جا بجا شدن پناهندگان از کشور هاي تحت سلطه پس از جنگ جهاني دوم قوت بيشتري گرفت ؛ به اين ترتيب که مستعمرات سابق برتانيه در چوکات کشور هاي مشترک المنافع گرد آمدند و ساکنين آنها تسهيلاتي براي مسافرت و کار در برتانيه بدست آوردند .
در آلمان جريان جابجا شدن کارگران ترک به تعداد زياد در رابطه با باز سازي بعد از جنگ جهاني دوم شروع شد و در سال هاي بعد اين جريان از سائر کشور هاي تحت سلطه نيز براه افتاد .
يقينا اين مسئله امروز در هر شش کشور امپرياليستي مذکور به يک مسئله مهم مبدل شده است ، ولي نه در حدي که " نوشته " بيان مي کند . حدت و شدت اين مسئله نه تنها در همه کشور هاي متذکره يکسان نيست، بلکه در مناطق مختلف هر يک از اين کشور ها نيز از هم فرق مي نمايد . مثلا آنقدري که اين موضوع در ايالت کاليفورنيا حاد و گسترده است در ايالات مرکزي و شمالي ايالات متحده امريکا حاد و گسترده نيست .
– 4 تبارز مسائلي از قبيل تبعيضات نژادي ، مليتي ، مذهبي و غيره در کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي به عنوان مسائل اجتماعي مهم و قابل توجه ، نشانه اين است که تضاد امپرياليست ها با خلق ها و ملل تحت ستم جهان ديگر يک موضوع صرفا منطقه یی مربوط به مناطق تحت سلطه جهان نيست ، بلکه به يک مسئله و موضوع جهاني بدل شده و بخشي از مسائل دروني کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي را نيز تشکيل مي دهد . تشديد بيشتر اين مسئله در درون کشور هاي امپرياليستي صرفا محصول اوضاع داخلي اين کشور ها نيست بلکه تا حد معيني – و مي توان گفت تا حد زيادي – انعکاس تشديد اين تضاد در سطح جهاني و در خود مناطق تحت سلطه جهان است .
5 - جدي ترين تحولاتي که طي دو سه دهه اخير در کشور هاي امپرياليستي اتفاق افتاده اند ، يکي فروپاشي اتحاد شوروي سوسيال امپرياليستي و بلوک تحت رهبري اش و ديگري هم پيدايش اتحاديه اروپا و بخصوص پيدايش پول واحد اروپايي ( يورو ) يعني وحدت سياسي و اقتصادي اروپا است . در واقع بر مبناي همين تحولات است که کنفرانس جي 8 ، در شکل کنوني اش ، يعني شکلگيري باند بين المللي متشکل از هشت کشور امپرياليستي درجه اول جهان به ميان آمده است .
در هر حال از آنجائيکه دور نماي جنگ جهاني بين امپرياليست ها در چشمرس قرار ندارد و از آنجائيکه تجربه فروپاشي سوسيال امپرياليزم شوروي و بلوک تحت رهبري اش نشان داد که يک ابر قدرت امپرياليستي و بلوک تحت رهبري اش بدون پيدايش بحراني تا حد جنگ جهاني ، نيز مي تواند با آنچنان بحراني مواجه شود که فرو پاشد و از بين برود ، موضوع جنگ خلق در کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي و چگونگي آغاز و پيشبرد آن مستلزم آن است که مجددا مورد دقت ، توجه و ارزيابي قرار بگيرد .
امکان بروز جنگ در داخل کشور هاي سرمايه داري امپرياليستي ، چه در اثر عوامل داخلي ، چه در اثر عوامل خارجي و بين المللي و چه در اثر هر دو ، نشاندهنده آن است که راه پيشبرد فعاليت هاي قانوني تا زمان آماده شدن جو عمومي براي قيام ، در اثر بروز بحران عمومي و جنگ جهاني ، بايد مجددا مورد ارزيابي و دقت قرار بگيرد .